انشای دانش آموز زلزله زده ی سرپل ذهابی
انشای دانش آموز زلزله زده ی سرپل ذهابی
زلزله یک کلمه است وکمترازیک دقیقه .
ولی قرنها به آدم خسارت می زندوجان آدمها نیز می گیرد.
امسال سال 1396بیست و یکم آبان وقتی همه خانواده هادرکانون گرم خانواده می خندیدند ودلشان آرام بود.
*
وتا آن موقع همه به کارهایشان می رسیدند وسرحال وخوشحال بودند.
ولی وقتی ساعت نه وچهل دقیقه شد
زلزله ی وحشتناکی رخ داد.
آن زلزله رانمیشد زلزله نام گذاشت
آن زلزله مثل قیامت بود.
درآن موقع مثل شبهای قبل به جای شنیدن بوق عروسی ها صدای آمبولانس می آمد.
*
دیگه صدای شاد بچه ها درپارک شنیده نمی شد.
به جای صدای خنده ها صدای گریه وجیغ وفریاد به گوش می رسید
همه درشوک بودند.
چیزی نمی گفتند.وقتی چشمت به خانه ی پرازخاطره ها می افتاد،نگاه میکردی که خراب شده است،هیچی نمی توانستی بگی وناراحت می شوی.
وقتی به شهرت نگاه میکردی که تمام مغازه هایش خراب شده است وشهرباخاک یکسان شده قطعا دل تنگ وناراحت می شوی.
ولی من دعا می کنم که امسال سال تحویل ،سال نو،عیدنوروزدرخانه ی خودمان باشیم وهفت سین را مثل شب یلدا درچادر وکانکس نباشیم زیر سقف خانه هایمان باشیم
فاطمه رستمیان
دانش آموز کلاس پنجم ابتدایی دبستان ندای زینب شهرستان سرپل ذهاب