انگلهايي که سلطان ميشوند
سرمقاله
انگلهايي که سلطان ميشوند
هفته نامه شهرمن / شماره 51 / 20 شهریور 1397
بنفشه رضايي
از چه دردي بگويم که گاه دردهايت آنقدر زياد مي شود که در کماي بي دردي فرو ميروي. اما دردِ يک مسأله، امان من و خيليهاي ديگر را بريده است. ارزش هاي زمانه عوض شده. اين روزها دزدها و انگلهاي جامعه که خون مردم مظلوم ايران را تا پاي جان مکيدهاند، سلطان و نابغهي اقتصادي و آقا زاده خوانده مي شوند! آيا ميتوان باور کرد که در نسبت دادن اين القاب پر طمطراق به دزدان و مفسدان عمدي در کار نباشد؟ جالب است که براي تنبيه و تحقير اراذل و اوباش و زورگيران خرده پا که شايد تنها موجب آزار مردم يک محله شده باشند از هر روشي استفاده مي کنند. آفتابه به گردنشان مي آويزند، با لباس زنانه در شهر مي چرخانندشان، چوب در آستينشان مي کنند، شمشير پلاستيکي دستشان مي دهند و…، اما اين انگلان را که در بحران اقتصادي کشور عزيزمان عرصه را صدچندان به ملت تنگ کرده اند، سلطان مي خوانند و سلطان شدنشان را در تيتر اول رسانه ها به رخ مي کشند. اين چه بدعت ناشايستهايست؟ آيا به اين دليل نيست که نمي توان به گردن ژنهاي خوب آفتابه آويخت؟ به اين خاطر نيست که نميتوان محتکران متظاهر سالوس عوام فريب را که در بازار اسم و رسمي دارند و عمريست مردم کوي و برزن جلوي پايشان برميخيزند، عريان کرد و در کوي و برزن چرخاند. نمي دانم بخندم يا بگريم که حتي در رسانهي ملي هم آن مفسدي را که به جرم اخلال در نظام اقتصادي و شبکهي بانکي کشور از طريق قاچاق سکه و طلا دستگير شده» سلطان سکه« مي خوانند!
دور نيست روزي که القاب استاد، معلم، فرهيخته، دانا، دانشمند، بزرگ و… هم به آنها اعطا شود. مبارکشان باد. نوش جانشان باشد. هرچه مي خواهند بکنند و به ريش آنان که به نان شب محتاج شدهاند بخندند. نگران نباشند. پايشان هم که دربند شود يا ميگريزند يا حبس تعزيري مي خورند يا از دلال و مفسد و مجرم و دزد و مال مردم خور به سلطاني و استادي ملقب ميشوند. واي بر ملتي که قبح دزدي و خوردن حق الناس چنان در ميانشان بشکند که به دزدان و کم فروشان القاب بزرگان را بدهند.