شعر فارسي کرمانشاه از بيدل تا بهزاد (بخش سوم)
هفته نامه شهرمن / شماره 52 / 10 مهر 1397
بخش سوم
دکتر محمدعلی سلطانی
در اين شماره، بخش سوم پژوهش «شعر فارسي كرمانشاه از بيدل تا بهزاد» كه بخش نخست تاريخ ادبيات کرمانشاهان از کتاب مفصل تاريخ اجتماعي کرمانشاهان ميباشد و دورهي صفويه تا عصر حاضر را در بر ميگيرد، منتشر ميگردد.
در اين بخش، شعر فارسي كرمانشاه از سال 1332 تا سال 1340 كه توسط استاد ارجمند «دكتر محمدعلي سلطاني»به شيوهي تحليلي و تطبيقي مورد بررسي و كندوكاو قرار گرفته است به خوانندگان فرهيخته تقديم ميشود.
شعر فارسي کرمانشاه
از 1332 تا 1340
چهرههاي اين دوره از شعر فارسي در کرمانشاه تعدادي همان شاعران انجمن دانشوران و عدهاي از جوانان بودند که هستهي اصلي شعر فارسي کرمانشاه را در آغاز سالهاي 1341 بنياد نهادند. پس از شکست دولت ملي دکتر محمد مصدق و روي کار آمدن دولت کودتا، ايجاد فضاي پليسي، توقيف روزنامههاي ملي، ممنوعيت گردهماييهاي ادبي براي جوانان و تکرار انجمنهايي در زمرهي انجمنهاي ادبي سابق در تهران و شهرستانها آغاز و نهمين انجمن ادبي به مديريت مرتضي مهدوي در کرمانشاه تشکيل شد که اعضاي آن اکثر از چهرههاي سابق بودند (رک. متن و توضيحات) و تني چند از جوانان اهل ذوق و شاعر نيز در اين انجمن شرکت داشتند(26)که در بين آنان اشعار و آثار عدهاي پس از وفاتشان منتشر شد(27)و قشر جوان انجمن، تحولات آتي شعر و ادب فارسي در کرمانشاه را بر دوش گرفتند. در همين ايام شاخهاي برومند از درخت شعر و ادب فارسي کرمانشاه که فارغ از حضور در انجمنهاي ادبي بود و حتي از نفس فرشتگان ملول ميشد، در فضاي پوياي انديشه و آب و هواي آزاد شخصيت و فرهنگ خود در حال قد برافراشتن بود. يداله بهزاد (1386 ـ 1304) منجي شعر و ادب فارسي کرمانشاه از غار قهقرايي سخناني بود که هر چه ميرفت به عمق درهي نابودي نزديکتر ميشد. در فضايي مداربسته بدون تعمق در آثار متقدم و به دور از تحولات متأخر. ـ بهزاد با احترام براي تمامي همشهريان اهل شعر و ادب در اين بُرهه جز با کيوان و بيدار و پرتو از همسالان خود مراودهاي ادبي نداشت و به همين سبب نامي از وي در تذکره مختصر شعراي کرمانشاه نيست. کيوان در تهران و بيدار در تردد و سفر بود و پرتو همقدم با وي در کرمانشاه ميزيست.(28)
بهزاد به واقع حوزهي شعر و ادب فارسي کرمانشاه را خارج از فضاي انديشهي مسلط بر حيات سالمند و ناتوان فرهنگي شهر مديريت ميکرد و آنچه در دهههاي پس از 1340 توانست موجب تحولي چشمگير در شعر و ادب فارسي کرمانشاه شود، مديون بينش و نگرش و مرتبهي بهزاد بود و ويژگيهاي بسياري او را از حرکت فرسوده و عقبماندهي فرهنگي کرمانشاه در آن سالها جدا ميکرد. اميري فيروزکوهي؛ شاعر عالم و امير سخنوران، در نامهاي براي او نوشته است:
»… زيرا من به اجتهاد خود و خالي از هر نوع مجامله يا استلزامي خارجي چنين دريافته و فتوي ميدهم که طبع قوي و انديشهي رقيق و ذوق فائق و دقيق آن عزيز ارجمند با فصاحت فطري و فعلي و بلاغت معاني و افکار به حدي است که نه تنها مابهالامتياز آن جناب از شعراي معاصر آن سامان بلکه اکثر از شعراي جوان ايراني است و از خداوند متعال خواهانم که اين امتياز را در آن طبع ممتاز با افاضات و الهامات خاص خويش هر روز متواتر و متکاثر گرداناد و موانع و مشکلاتي را که بدبختانه ملازم با زندگاني ارباب ادب است، از پيش پاي به يکسو نهاده و آن فکر بلند و ارجمند و طبع رقيق و انديشمند را هر روز در سير کمالي خويش به مراقي بالاتر و مراتب والاتر برساناد.«” “»تا به نگرند روزت از روز”« 15 / 5 / 43 (گوهران، شماره هفدهم، بهار 1387، ص 85)
آشنايي دقيق او با حوزهي مطالعاتي شعر و ادب فارسي و ضروريات آن از قبيل خواندن ترجمه اشعار اروپائيان و بررسي آثار و اشعار چهرههاي شاخص ادب معاصر و ارتباط و مکاتبه و مراودهي با آنها و بيزاري از هر گونه سطحينگري و سطحينگاري(29)موجب شد که يداله بهزاد پيشاهنگ حرکت نوين ادبي کرمانشاه باشد. اگر بدرستي تحقيق کنيم او نخستين شاعر کرمانشاهي، ساکن کرمانشاه است که اشعارش در مجلات وزين ادبي چون يغما، سخن، آينده به چاپ ميرسيد و همچنين اولين شاعر کرمانشاهي بعد از نهضت مشروطيت است(30) که مخاطب چهرههاي طراز اول شعر فارسي ايران که منشأ تحولات چشمگير در ادب معاصر بودند، قرار ميگيرد. شعر فارسي کرمانشاه که با ظهور بهزاد از خلسهي چند دههي خود بيرون آمده و از خُرناسهاي مکرر و مداوم نجات يافته بود، در حوزههاي مختلف اشکال شعر فارسي سرآغازي تازه را دريافت کرد. بهزاد در زمينهي شعر نيمايي، فارسي عاميانه، کلاسيک و نيز شعر و ادب کُردي(31) با احاطه و دقتي شايسته به ميدان آمد. از همان قدم نخستين جوانان جويا و پوياي عضو انجمن ادبي که اسامي آنان به ثبت رسيده است (شاکري، باقر، 1337: 151ـ 150) مراد و معلم و راهنماي خود را يافتند،(32)و با درک حضور وي در اين دوره، از 1340 و بعد از آن منشأ حرکات فرهنگي مؤثر و ماندگار شدند.
يأس فراگير بعد از کودتاي بيست و هشت مرداد که بر شعر فارسي سايه افکنده و اخوان ثالث پرچمدار اين يأس و افسردگي بود (شفيعي کدکني، 1380: 63) در سراسر اشعار بهزاد که در دو مجموعه چاپ و منتشر شده است، سايه روشني تمام دارد(33) اما بهزاد در انجام رسالت اخلاقي و اعتقادي خود نه در سرودههاي خود و نه سرودههاي پيروانش “نفرت و دشمني با نهادها و اصول سنتي اخلاق حاکم بر جامعه ـ خواه در شکل ديني و خواه در شکل عرف اخلاقي حاکم بر جامعه ـ و نوعي کفر گفتن و نوعي تجاهر به فسق (همان، 1380: 62) که رايج و حاکم بر تفکر شعراي آن دوره بود، به چشم نميخورد و تا سرحد امکان، افيون که پناهگاه شاعران فارسيگوي بعد از کودتاي بيست و هشت مرداد است، در نزد او و شاگردانش راه ندارد. آشنايي با شعر شاعران اثرگذار غربي و عَرَبي با بهزاد در دايرهي مطالعات شاعران جوان کرمانشاهي آن روزگار وارد شد.
ترجمه مضموني از ژاک پرهور شاعر مشهور فرانسوي و برگرداني از ابونواس شاعر ايرانيالاصل عربيگوي در مجموعه “گلي بيرنگ” (بهزاد، 1381: 193 ـ 190) و “طوفان چوپان” مضموني از شاعري فرانسوي (؟) در يادگار مهر (بهزاد، 1387: 160) شاهد ادعاست. زبان که عمدهترين و مهمترين عنصر شعر است در سرودههاي بهزاد متفاوت ميشود و با ديگر شاعران متقدم فارسيسراي کرمانشاه فاصله ميگيرد.
در کندوکاو و بررسي و تطبيقها درمييابيم که خط سيري را که بهزاد به فرمودهي امير فيروزکوهي با طبع قوي و انديشهي رقيق و ذوق فائق و دقيق برگزيده است، ادامهي ديوان رشيد ياسمي براي شعر فارسي کرمانشاه است؛ زيرا عاطفه، منِ شعري، تخيل، زبان و بلاغتِ جمله که همان (نحو) سخن است را اگر در ديوان هر دو شاعر کرمانشاهي به دقت بررسي کنيم به اين نتيجه دست مييابيم که بهزاد شعر فارسي کرمانشاه را در مواردي چون نحو سخن از ديوان رشيد به سوي ديوان پروين سوق داده است. البته بايد اين نکته را هم فراموش نکنيم که رشيد تنها شاعر نبود و توانمندي خود را تقسيم کرده بود و بهزاد تمام همّ خود را صرف شاعري و مطالعه در شعر و ادب کرد.
چنان که پيش از اين در شرح پايگاه و جايگاه شعر رشيد اشاره شد که منشأ تحولي در شعر فارسي کرمانشاه بوده است، مقصود ظهور بهزاد است. از جمله مشترکات بارز شعر رشيد و بهزاد اين که هر دو سبکي بينابين را از سه شاعر پيشرو نهضت نوين ادبي (بهار، ايرج و پروين) برگزيدهاند.
در دو دفتر منتشر شده از اشعار بهزاد شيوهي نوين و قالب احيا شدهي رشيد ياسمي يعني منقطعات درکنار غزل وقطعه و رباعي متعدد به چشم ميخورد.(34) (بهزاد، 1381: باد 14/ بگريختم 20ـ16 / اشک و خون 52/51) ـ بهزاد، 1386: وعدهي ديدار 29/ زنداني شب 42 / نالهاي در شب 55 / شب شوم 92 / با خيال تو 133 / تنهايي 146 / شکوهها 196
توجه به مادر در ديوان ايرج و بهزاد، (ايرج ميرزا، 1349: 167 / 164 / 177 / 189 / 191 ـ بهزاد، 1381: 21 / 100) چشمگير و اخلاقيات و اعتقادات در دفتر شعر بهزاد و ديوان پروين موازي و همراه است. وي بعضي از قصايد پروين را استقبال کرده است و اشعار وطني و ايرانخواهي و اشعار به زبان عاميانه فارسي را با عطف به پيشينهي آن در کرمانشاه تحت تأثير ديوان بهار سروده است.
جز اشعار عاميانه که پس از نهضت مشروطه در کرمانشاه فراموش شده بود و در ديوان رشيد نيست و توسط بهزاد احيا گرديد، تمام اين خصوصيات پيش از بهزاد در ديوان رشيد ياسمي تجلي دارد.
نکتهي مشترک بارز ديگر در ديوان رشيد و بهزاد اين که عليرغم دواوين اکثر شعرا (زن) در انديشه و سرودههاي هر دو شاعر پايگاهي والا و مثبت دارد. (ديوان رشيد ياسمي، 1362: 71 / 43)
وفاي زن
دل مــن هيچ نيــاسايد از رنج و حــزن
تــا بينـديشم از خــواري و نـاکامي زن
هم از آن روز کـه شد آدمي از خاک پديد
هم از آن روز بود بهـرهي زن رنج و حزن… (71)
خانه
خرم آنساعت که زي خانه شوم هنگام شب
دل ز کــار روزم افسرده، روان انــدر تعــب
… در چو بگشايم رخ خندان زن بينم نخست
کز لقايش دل به وجد آيد مرا جان در طرب… (43)
علاوه بر اين که مصرع نخستين منظومهي خانه در اين رباعي بهزاد سايه افکنده و متأثر از آن است که:
هر صبح
هر صبح به گِرد کوي و کاشانه شوم
همصحبــت آشنـا و بيگــانـه شوم
شب چــون آيد از همگــان بگريزم
دست غم تو گيرم و زي خـانه شوم
(بهزاد، 1381: 50)
در اشعار (بهزاد، 1381: مادر 100 / دو فرشته 135 / ياد تو 195 / باستاني سرود 197) زن مقامي ارجمند دارد.
در ديوان رشيد ياسمي و بهزاد موضوع خانواده برجسته است و در هر دو ديوان “منِ” شعرياکثراً شخصي و فردي است. همچنين ناسيوناليسمو رمانتيسم در شعرهاي هر دو شاعر توأمان هستند رک. (شفيعي کدکني، 1381: 86 ، 87 ، 90، 107، 110) موضوع ديگري که در ديوان شعر هر دو شاعر (رشيد و بهزاد) تسري دارد، افسوس از جواني و نهيب بر پيري است. موردي استثنايي اين که رشيد ياسمي و بهزاد هر دو براي (نجار پنجرهها) سرودهاي دارند.
خلوتگاه
شکــايتي که ز نجـار خويشتن دارم
ندانم اي عجبي با که در ميان آرم … (19)
(رشيد ياسمي، 1362: 19)
دستکارگر (براي پرويز نجار)
ايـن دست درشت پينــهبسته
پروردهي کوششاستوکار است …
(بهزاد،1381: 105)
و آنچه بهزاد بر شعر فارسي کرمانشاه افزوده، علاوه بر اشعار عاميانهي فارسي کرمانشاهي، شعر نو نيمايي بود که مسير ادبي رشيد ياسمي را در شعر فارسي کرمانشاه تکميل کرد.
و اما پرتو نيز در ادامهي ديوان رشيد ياسمي و شعر او با غزل و قصيده و منقطعات به رواني زبان ايرج و آزمودههاي سبک هندي راهي ديگر را باز ميکند. ديوان رشيد و مجموعهي شعر پرتو از لحاظ تخيل و دريافت، بسيار به هم نزديکند. برقراري ارتباط با اشياء و طبيعت و در تابلوهاي شعري درک و الهامات خود را که نتيجهي کشف و شهود شاعر است، به خواستاران ارائه نمودن رسالت شاعر واقعي است. غزل درخت در (پرتو، 1389: 67) که مخاطب و سنگ صبور و نماد زيبايي و پايداري است، در سرودههاي رشيد نماد استقامت در برابر سيلاب طبيعت است. (ديوان رشيد، 1362: 131) بيستون در کوچهباغيها (پرتو، 1389: 181) و در شعر رشيد(همان، 1362: 61) آمده است. پرتو تمام راز و رمز و زيباييهاي هستي را با بيستون گره ميزند و بيستون را مرکز تمام جلوههاي طبيعت از آسمان و زمين قرار ميدهد. پرتو در شعر بيستون رمانتيسم و امپرسيونيسم را درهم ميآميزد و تابلوهاي جاودانهي افسانهي شب شهريار را با وزن افسانه نيما با درک و الهام شاعري خويش درباره بيستون ميسرايد و اين انتخاب وزن و طرح اوّليه، خواننده آگاه به آن دو اثر جاودانه را با ايهامهاي شگفت دربارهي بيستون درگير ميکند و به زيباترين نحو ممکن از پس انتقال فرآوردههاي اطاق تخيل خود به خواستار برميآيد؛ بيستون را در شعر رشيد که سخني با کتيبهي بيستون به زباني تازه است به عنوان گام اول ميتوان به ياد آورد. با اين تذکر که هر دو شاعر روي در بيستون دارند و اين وحدت موضوعي چه در عنوان و چه در متن در ادبيات فارسي و عربي از نکات مهم و قابل بحث و بررسي است:
… يادم آرد سکوت تـو اي کوه شاعري کز سخن بسته لب را
آن که از نـاي انديشه عمــري دلکش افسانهها گفـت شب را
داشت در ساز دل سوز و سازي بـا شب و مــاه راز و نيــازي
(1389: 183)
يادداشت
26ـ نهمين انجمن ادبي؛ انجمن ادبي به مديريت مرتضي مهدوي و عدهاي از شعرا به نام؛ علياکبر اسدپور (اکبر)، احمد مهجور، فرجاله جلالي، محمد رادمنش (مجذوب)، ايرج رضايي، کيومرث مهدوي (نجد)، هادي صادقپور (ارفع)، علي اشرف نوبتي (پرتو)، حشمتاله منتظري (آرمان)، علي خوشوقتي (رها)، حميد مقدم، نعمتاله جمشيدي، علي سالک، جليل قريشيزاده “وفا”، بدرالدين قريشيزاده “فاخر”، علياکبر نقيپور (سعيد)، فريدون نکونام، علياصغر زعفراني “سرخوش”، (شاکري، 1337: 151 ـ 150) ـ تا آنجا که بررسي شد در هيچ مأخذي اشارهي دقيق به فتح و ختم سنواتي انجمن فوقالذکر نشده است (؟!)
27ـ علياکبر اسدپور (1383 ـ 1294) (يادمان “مجموعهي شعر مرحوم علياکبر اسدپور، كيوان روشني، نشر باغ ني، کرمانشاه، 1385) / کيومرث مهدوي (1389 ـ 1312) (يکصد و ده رباعي، حسنعلي مهدوي، نشر فرديد، تهران، 1392)
28ـ يداله بهزاد از سويي و هادي ارفع از سويي ديگر عمر گرانبهاي خود صرف يافتن و استنساخ دواوين شاعران پارسيگوي متقدم کرمانشاه کردند و رنجها بردند ولن تَرانيها شنيدند. بهزاد در ديدارهاي خصوصي بارها انگشت مياني متکاي قلم را به من مينمود که در راه تصحيح و تدوين و بازنويسي دواوين شاعران متقدم پارسيگوي کرمانشاه در محل اتکاي قلم فرورفته و باريک شده بود و… نهايت هر دو تن نيز تذکرههاي شايستهاي براي شاعران کرمانشاه نوشتند. انتشار دواوين که زمزمهي چاپ و نشر آنها از سال 1340 در جزوات انجمن سخن آغاز شد، به جايي نرسيد و مجموعهي کارهاي هادي ارفع پس از وفاتش به کتابخانه حجتالاسلام سيدناصر ميبدي منتقل شد. رک (ميبدي، ناصر، 1385) و حاصل کندوکاوها و تصحيحات بهزاد، “مجموعهاي از اشعار شاعران کرمانشاه از عصر قاجار تا امروز در دو جلد که نسخهاي از اين مجموعه براي استفاده پژوهشي حضور استاد دکتر شفيعي کدکني تقديم شده است و تدوين مجموعههاي خطي بسياري از شعراي کرمانشاه به منظور چاپ و انتشار آنها، از جمله ديوانهاي “نامي”، “بيدل”، “سلطاني کلهر”، ” اله دوست سالک”، “بسمل” و “محرم کرمانشاهي” [که تعدادي به کتابخانهي آيتاله نجومي اهداء و بايد نسخهي آنها در کتابخانهي ارزشمند اهدايي ايشان به دانشگاه رازي کرمانشاه نيز موجود باشد.] رک (گوهران “فصلنامهي تخصصي شعر” ويژهنامهي يداله بهزاد، شمارهي هفدهم، خرداد 1387، ص 12) و… براي آگاهي بيشتر از روند جريانات فرهنگي کرمانشاه رک سلطاني، محمدعلي، تاريخ اجتماعي کرمانشاه از عهد صفويه تا عصر حاضر. (در دست انجام)
29ـ کارهاي فرهنگي متعاقب و نابرابر از آفات حرکتهاي واقعي پژوهش به شمار ميرود و با اين که انجام و انتشار آنها براي روشنگري ماهيت مدعيان، سندي ماندگار است، اما در امر کار واقعي و براي اهل قلم صاحب صلاحيت در زمان حيات همانند پارازيت عمل ميکند و همينها موجب دستانداز و تخريب مقطعي حرکتهاي راستين فرهنگي ميشود. استاد يداله بهزاد اين استعداد برتر و انديشه متعالي ادبي و هنري پس از عمري خدمت فرهنگي همهجانبه درست و مقبول مراکز معتبر علمي و دانشگاهي، سيماي روزگار فرهنگي خود را در چند سطر چنين معرفي کرد: ” … کساني در نوشتههاي خود ازين هيچ مدان نامي برده و گاه سخناني نابسامان و کينهآلود نوشتهاند: گردآورندهي (باغ هزار گل) ميگويد: (بهزاد … انواع خط بويژه نستعليق را در حد عالي مينويسد) که چنين نيست و بهزاد تنها نستعليق را بد نمينويسد و در گونههاي ديگر دستي ندارد. نويسندهي مردان موسيقي … او را در شمار هنرمندان آواز چون سيدعلياصغر کردستاني آورده و ندانسته است که بهزاد هرگز به خوشآوازي نامور نبوده است و از موسيقي نيز چندان آگاهي ندارد. ديگري در داستاني (به درازاي ابد) آنجا که از روزگار شادروان دکتر محمد مصدق و هواداران وي ياد ميکند بهزاد را (بنامي ديگر) پان ايرانيست ميشمارد و فاشيست ميداند و با اين دستاويز خودساخته به باد دشنام ميگيرد. آنان که بهزاد را ميشناسند، ميدانند که وي به جنبش ملي شدن نفت و رهبر بزرگوار آن دلبستگي داشته و براي پيروزي مردم در آن نبرد به جان ميکوشيده است، اما در گروه پان ايرانيستها نبوده… نويسندهي داستان بايد بهانهاي ديگر براي ناسزاگويي مييافت… همين.” (گوهران، همان، ص13 / 12)
اين عبارات هر کدام تفسير خاص خود را دارد.
30ـ اين موضوع پيامبران شعر فارسي کرمانشاه رشيد ياسمي و ابوالقاسم لاهوتي را شامل نميشود.
31ـ دربارهي شعر کردي يداله بهزاد در جاي خود سخن گفته ايم. رک سلطاني، محمدعلي، تاريخ اجتماعي کرمانشاه از عهد صفوي تا عصر حاضر، شعر کردي از پريشان تا پرتو. (در دست انجام)
32ـ جليل قريشيزاده (وفا)، بدرالدين قريشيزاده (فاخر)، علياکبر نقيپور (سعيد) در زمرهي کساني هستند که پيشرو درک محضر يداله بهزاد بودند. در جاي خود به فعاليتهاي (وفا) و (فاخر) در سالهاي 1340 به بعد ميپردازيم. علياکبر نقيپور دانشجوي رشتهي پزشکي شد و سالها بعد؛ نوآوري در شعر معاصر فارسي را نوشت و آن را به يداله بهزاد تقديم کرد که؛ “تقديم به استاد گراميم جناب يداله بهزاد. باشد که حق تعليم او را سپاسي گفته باشم؛ اگرچه ناچيز. دکتر نقيپور” (نقيپور، علياکبر، نوآوري در شعر معاصر فارسي، چاپخانهي طوس، مشهد، بيتا)
33ـ بهزاد کرمانشاهي، يداله، گلي بيرنگ (برگزيدهي شعرها)، نشر آگه، تهران، 1381.
بهزاد کرمانشاهي، يداله، يادگار مهر، انتشارات آگاه، تهران، 1387.
34ـ همانند مشيري، نادرپور، توللي، رحماني، هوشنگ ابتهاج و عدهي زيادي ديگر که در سبک نوِ رشيد ياسمي [منقطعات] نمونههاي زيبايي آفريدند که اشعار رايج و مشهوري شد. (نقيپور، علياکبر، ؟: 122)
منابع و مأخذ:
ايرج ميرزا [قاجار]: تحقيق در احوال و آثار و افكار و اشعار ايرج ميرزا و… ، دكتر محمدجعفر محجوب، نشر انديشه، تهران، 1349.
بهزاد كرمانشاهي، يداله: يادگار مهر، انتشارات آگاه، تهران، 1387.
بهزاد كرمانشاهي، يداله: گلي بيرنگ، انتشارات آگه، تهران، 1381.
رشيد ياسمي [غلامرضا] : ادبيات معاصر، انتشارات ابنسينا، تهران، 1352.
رشيد ياسمي [غلامرضا] : ديوان رشيد ياسمي، مؤسسهي انتشارات اميركبير، تهران، 1362.
شاكري، باقر: تذكرهي مختصر شعراي كرمانشاه و انجمنهاي ادبي و مطبوعات، چاپ سعادت، كرمانشاه، 1337.
شفيعي كدكني، محمدرضا: ادوار شعر فارسي از مشروطيت تا سقوط پهلوي، انتشارات سخن، تهران، 1380.
نوبتي، علي اشرف: كوچه باغيها “سرودههاي پرتو كرمانشاهي”، به اهتمام محمدعلي سلطاني، چاپ سوم، نشر سها، 1389.
مشكينپوش، مسعود: ويژهنامهي بهزاد كرمانشاهي، يداله: گوهران، شمارهي هفدهم، خردادماه 1387.