كاراته؛ مبارزه؛ زندگي
انسانها مانند يك چشمة زيرزميني هستند. همه اين چشمه را دارند؛ اما وقتي به آنها توجه نكني و جاريشان نكني به واسطة دور بودن از منبع و سرچشمة اصلي خشك ميشوند يا ميگندند. انسان تبديل ميشود به يك زمين لم يزرع كه هيچ قابليتي در آن نيست. ميشود يك انسان تهي و خالي.
آدم ها مثل حلقه هاي زنجيرند. همه به هم وصليم و بدون اينكه بفهميم، مستقيم و غير مستقيم در زندگي يكديگر، در افكار و احوالات يكديگر تأثير گذاريم. گاهي يك كلمه، يك نگاه، يك رفتار يا يك جمله ميتواند خيلي چيزها را عوض كند. اينها را گفتم به اين خاطر كه روزي سوالي از من پرسيده شد. سوالي كه بارها و بارها شنيده ام و بارها و بارها به آن پاسخ داده ام. اما يادتان باشد همانطوركه يك سوال ميتواند مهم و كليدي باشد به همان اندازه هم سوال كننده اهميت دارد. اگر سوال كننده هم كسي باشد كه يك كاوشگر درون باشد و به دنبال چشمه هاي حقيقت؛ آنگاه پاسخ نيز فرق ميكند. اينجاست كه پاسخ يك سوال به ظاهر ساده تو را به چالش ميكشد و همانند متة غول پيكري به اعماق زمين درونت نفوذ ميكند تا چشمهاي حقيتي در درونت بيابد و آن را به بيرون جاري سازد. سوال خيلي ساده و پيش پا افتاده است:
»چرا در كاراته كيوكوشين هنر جو براي ورزيده شدن آنقدر بايد كتك بخورد تا بدنش در مقابل ضربه مقاوم شود؟« ميخواهم سوال را جامع تر و كاملتر كنم. اصلاً هدف از مبارزه كردن چيست؟ اين سوال از آن جهت كامل است كه اصولاً يكي از اهداف آمادگي جسماني بالا در هنرهاي رزمي و بخصوص دركيوكوشين مبارزه است. باور من بر اين است كه اساساً” جريان زندگي يك مبارزه است و اين مبارزه از همان روزي شروع شد كه آدم ابوالبشر سيب نفس خويش را گاز زد و به خاطر همين نافرماني از درگاه احديت اخراج شد و از همان زمان مبارزة انسان شروع شد. در طول تاريخ مبارزه اشكال مختلف به خود گرفت و رفته رفته با شناخت بيشتر انسانها از خود و با آمدن رسولان كاملتر گرديد. از مبارزه براي بقا گرفته تا مبارزه براي زنده ماندن و شكار كردن و كسب قدرت و شهرت و همينطور بگير تا اينكه خداوند به واسطة وجود پيامبرانش سخت ترين و سنگين ترين مبارزه را به انسان نشان داد. ” مبارزه با خودش و با نفسش. ” مبارزة سنگيني كه آمادگي بسيار زيادي ميخواهد و سختي هاي بسياري دارد؛ اما پاداشي عظيم و در خور شأن و منزلت انسان هم دارد.
مبارزه با خود
به نظرم تمام و هر آنچه كه امروز در اين جهان و كائنات ميبينيم يك شمة بسيار بسيار كوچكي است از يك كل.يك جزء ناچيز از يك كل عظيم.زيبايي هايي كه در طبيعت ميبينيم؛ عظمت كائنات؛ زيبايي يك گل سرخ يا يك منظرة زيبا از يك آبشار و جنگل و كوه يا تجربة خوردن يك غذاي لذيذ يا نگاه كردن به يك موجود زيبا، حالا چه انسان يا حيوان فرقي ندارد، يا حتي احساس شادي و لذت ها همه وهمه يك جز كوچكي است از يك كل عظيم. يك مصداق ناچيزي است از تجربة يك چيز خيلي خيلي بزرگتر.يك وعده الهي. البته اين در مورد چيزهاي تلخ و دردناك هم مصداق دارد. مثل درد ناشي از فرو رفتن يك سوزن در دست يا مثلاً سوختن انگشت به خاطر روشن کردن کبريت و از اين قبيل دردها هم مصداق بسيار كوچكي هستند از يك درد عظيم و از يك عذاب بزرگ.
در مورد مبارزه هم همين است.يك مبارزة فيزيكي و تمام احوالاتش بيانگر ، نشانگر و تمريني است براي آماده شدن براي يك مبارزة بزرگتر و بسيار سخت تر. ” مبارزه با خودت” يا همان چيزيكه قران آن را »جهاد اكبر« ميداند.
من كاراته را دوست دارم. به اين خاطر كه ميدان كاراته جايي است كه نمي توان در آن دروغ گفت. نمي توان نقش بازي كرد. در مبارزة كاراته و در تمرينات كاراته، ماهيت آدمها مشخص ميشود. اساساً مبارزه نشان دهندهي ماهيت و احساسات واقعي فرد است. وقتي كه رفتار آدمها را در تمرينات و در مبارزة كاراته ارزيابي ميكنم، ميبينم چقدر راحت و بدون اينكه خودشان متوجه باشند ماهيتشان را و خود واقعي شان را نشان ميدهند. ماهيت هايي كه خيلي ها سعي ميكنند آنها را يا حداقل بخشي از آن را در اجتماع پنهان كنند و يا به گونه ايي ديگر از آنچه كه هستند خود را نشان دهند.
در مبارزه ديگر نميتوان نقش بازي كرد يا سر خود كلاه گذاشت. آنجا ديگر خود اصليت بروز ميكند. بعضي ها اصلاً مبارزه كردن را دوست ندارند و از آن فرار ميكنند. بعضي عصبي ميشوند و كنترل خود را از دست مي دهند. بعضي ها از مبارزه ميترسند. بعضي به شدت ترحم دارند و ميترسند ضربه بزنند. بعضي دوست دارند به هر قيمتي كه شده مبارزه را ببرند و هيچ چيز حتي سلامتي حريف هم برايشان اهميت ندارد. بعضي شهامت دارند. بعضي حماقت محض اند. گروهي اصلا”ً نفهميده اند كه چرا ميخواهند كاراته را ياد بگيرند. تعداد اندكي هم به فلسفة كاراته و هنرهاي رزمي، زندگي و معنويت رسيده اند يا دارند ميرسند.
نگاه كنيد. اگر خوب دقت كنيد ميبينيد برخورد اين افراد در زندگي و در رويارويي با مشكلات مختلف در زندگي نيز همينگونه است. آدم ترسو از مبارزه در زندگي خودش هم ترس دارد و دائماً در حال فرار از مشكلات است. آدم احمق هم همينطور. هميشه دردسر ساز است. آدمي كه براي رسيدن به هدفش از هيچ كاري مضايقه نميكند، حتي حاضر است ديگران را زير پا بگذارد و منفعت طلب است. آدم هاي عصبي هميشه به خود و ديگران صدمه ميزنند و آنهايي كه به واسطة ترحم زياد همواره دچار سستي ميشوند و در تصميماتشان دچار ترديد.
ميبينيد مبارزه دروغ نميگويد. خود واقعي فرد را به او نشان ميدهد. اما بيشتر مردم اين ها را درك نميكنند. حتماً” لازم نيست رزمي كار باشي تا اينها را بداني. خود زندگي و اصلا ً خودت بهترين عامل بيان کنندهي مبارزه هستي. کاراته و مبارزه فقط يك راه است؛ يك تمرين صادقانه براي آماده سازي فرد است براي درك و فهميدن خودت و براي يك مبارزهي بزرگتر كه البته به نظر من بسيار بسيار هم تأثير گذار است. مبارزه بيانگر واقعيِ احساسات و هيجانات مبارز است. احساساتي كه به شدت معتقدم اگر كنترل نشوند انسان را به قهقرا خواهند برد.
حالا بايد از اين مبارزه رد شد و به خود رسيد. بعد از اينكه بر تَرسَت و بر احساساتت به واسطه تمرينات سخت غلبه كردي، حالا بايد »منِ« درونت را از بين ببري. بايد تبديل به هيچ شوي. وقتي در برابر عظمت حق به هيچ تبديل شدي آنگاه حق در تو جلوه خواهد كرد.
مبارزه با خود و با نفس خيلي دردناك است و گاه آسيب ميزند؛ اما بايد ياد بگيري كه چطور با خودت تمرين و مبارزه كني. اگر نتواني درد تمرين و درد چند ضربه را تحمل كني، چطور ميتواني درد مشكلات زندگي و سپس درد مبارزه با خود را تحمل كني؟ براي اينكه به بي دردي برسي بايد سخت تمرين كني. شايد اولش آزاردهنده باشد ولي وقتي مقاوم شدي ديگر درد معنا ندارد. آنگاه عشق نمود مييابد. سختي و مشكل بي معنا ميشود. همه چيز لذت دارد. تو »مبارز« شده ايي. تو قوي شده ايي. تو قهرمان ميشوي. آنگاه معناي كاراته را فهميده ايي. و وقتي كه در مبارزه با »منِ« درونت هم پيروز شوي و از او هم عبور كني، آنگاه معناي زندگي را فهميده ايي. خودت را فهميده ايي. به خدا ميرسي و تماميّتت در او خلاصه ميشود.
در مبارزه بايد سرسخت باشي. بايد تمام احساساتت اعم از مثبت و منفي را در دست بگيري و كنترل كني. بايد در ضمن آرامش، قدرت محض باشي و اين تمرينات سخت ميخواهد.
حضرت علي يگانه تاريخ بشريت از ازل تا الست
توجه كنيد حضرت مولا غير از اينكه يك »زاهد« به تمام معناست، يك »مبارز« به تمام معنا هم هست. اين خصوصيت در هيچ پيامبر و پيغمبري بجز علي وجود ندارد. هم معجزاتش كامل است؛ هم زهدش كامل است؛ و هم اينكه دنيا مردي به قدرت و توانمندي علي به خود نديده و نخواهد ديد. علي نهايت همه چيز است. نهايت عرفان است. نهايت مبارزه است. نهايت كرم و بخشش و محبت است. نهايت عدالت است. نهايت قدرت است. نهايت غضب است. علي نهايتِ نهايت است. علي غايت نهايي جزء و كل است. روزها درهاي خيبر را از جا ميكند و شبها تا به صبح اشك ميريزد و دعا ميكند.
من علي را ميبينم. در برابر عظمتش از هيچ هم كمترم. اصلاً نيستم. اما از او مدد ميگيرم كه كمكم كند تا الگويم باشد و دستم را بگيرد.
من نميخواهم يك آدم ضعيف و تنبل و بهانه جو باشم كه نهايتش شب تا صبح دعا ميكند و لباسهايش به تنش زار ميزند و فقط به فكر خود است و خيرات براي خود جمع ميكند. مبارز بودن »در عين عبادت« زيباست و عبادت »در عين مبارزه« زيباست. به هر حال يك آدم خوبِ قوي خيلي بهتر از يك آدم خوبِ ضعيف كارايي دارد. اما رسيدن به اين قدرت و اين خوب بودن سختي دارد.
مبارزه و قوي بودن راهي است براي برقراري عدالت. عدالت را نمي توان فقط با پول و پُست و مقام جاري كرد. عدالت قدرت ميخواهد. هم دروني و هم بيروني. بشريت در طول تاريخ عدالتي همچون عدالت علي را هرگز نخواهد ديد. عدالت محض فقط علي بود. در طول تاريخ حكومت ها و پادشاهان و انسانهاي به ظاهر قدرتمند و ثروتمندي آمدهاند و رفته اند و همچنان ميآيند و ميروند، اما هيچ كدام نتوانسته اند عدالتي حتي شبيه عدالت علي برقرار نمايند. عدالت شجاعت ميخواهد و لازمة شجاعت، قدرت است. هم قدرت روحي و هم جسمي. انسانِ شجاع مبارز است و از مرگ نميترسد. لذا از هيچ چيز غير از ذات اقدس الهي هراس ندارد. در دنيايي كه انسان در آن از همه چيز و همه كس ميترسد الا خداوند و مرگ، چطور ميتوان عدالت محض برپا كرد؟ عدالت در اولين قدم از خود گذشتگي ميخواهد. نگاه كنيد به بعضي كساني كه در شركت، اداره يا ارگاني مسئول ميشوند. يك آدم بدقوارة ترسوي تنبل. ظاهرش را كه ميبيني فكر ميكني چه خبر است. اما به شما ميگويم اين قبيل افراد خودشان را پشت ميزشان و شغلشان و پُستشان پنهان ميكنند. غرور دارند چون ضعيفند و بين خودشان و ديگران فاصله مياندازند، تا آن درون پوچ و تهي شان ديده نشود. خيلي هايشان سيگار ميكشند، عصبياند، تعادل ندارند؛ از روي هيكلشان ميتواني بفهمي چه هستند. ميبَرند و ميخورند. اين آدم ضعيف چطور ميتواند عدالت را اجرا كند؟ وقتي اينچنين ضعيف النفس است. قيمتش چند پاره اسكناس است يا يك لبخند بالادستي يا نگاه يك جنس مخالف. قوي بودن از خود گذشتگي ميخواهد، مبارزه ميخواهد.
براي اجراي عدالت بايد سختي كشيد. از اين آدم ضعيف و ترسو كه حتي عرضة كمي سختي كشيدن را ندارد و به خودش هم رحم نميكند نميتوان انتظار شجاعت و عدالت داشت. اين آدم نميتواند حق مظلوم را بگيرد. اصلاً توي سر مظلوم ميزند. روزي كه حضرت علي(ع) به خلافت رسيد ثروتمندان و شكم پرستان به اضطراب افتادند چون ميدانستند علي شوخي ندارد. او يك زاهد مبازر شجاع است كه غير از حق از هيچ چيز واهمه ندارد. آنها ميدانستند كه علي را عدالتش به كشتن ميدهد و علي شهيد راه عدل شد. علي يك مبازر واقعي است.
براي اينكه از درون مبارز باشي، لاجرم بايد مبارز بيروني هم باشي. بيرونِ تو شمّه ايي از درونِ توست.
لازمة مبارزه در كاراته ايناست كه فيزيك خود را قوي كني آنهم با تمرينات سخت بدني و ذهني. بعضي ها كاراته را تفريح ميدانند؛ اما كاراتة واقعي يك رياضت است براي رسيدن به هدف و رياضتي بزرگتر كه البته شيرين است و تجربه ايست لذت بخش.
براي آماده شدن براي مبارزة زندگي و مبارزة درون بايد به مبارزة بيروني رسيد و كاراته بهترين تجربة مبارزة بيروني و دروني است.
بعد از انجام تمرينات بدني و ذهني كاراته كا آمادة مبارزه است. اما هر مبارزه به حريف نياز دارد. حريف در واقع نمادي از يك مشكل است كه بايد حلش كرد. هر حريفي شِگِرد و قابليت خاص خود را دارد و مشكلات زندگي نيز همينطورند. در كاراته قبل از شروع مبارزه و پس از اتمام آن به حريف احترام ميگذارند. برخي فكر ميكنند بايد حريف را زد و له كرد. خب اين خوي وحشي گري است كه متأسفانه در خيلي از هنرجويان وجود دارد؛ چون كه به معناي واقعي آن نرسيدهاند و از مبارزه فقط بُعد فيزيكي آن را فهميده اند.
تعريف من از حريف بنا بر دانسته ها، مطالعات و درك خودم از مبارزه ايناست كه حريف بايد بخشي از خود من باشد. حريف بخشي از من است و نه جداي از من و من نبايد به او صدمه بزنم؛ بلكه بايد از او عبور كنم و مثل يك جريان آب در او حل شوم. ( البته برخي آسيبها نيز در حين مبارزه ممكن است اجتناب ناپذير باشد ) همانطور كه در مبارزه با خود و با نفس خود شما نبايد به خودتان آسيب بزنيد. نفس شما بخشي از وجود شماست و شما نبايد با او بجنگيد. بايد دركش كنيد و از او عبور كنيد. اگر مشت حريف را با مشت جواب دهيد، طبيعي است كه دستتان آسيب ميبيند. وقتي مي توانيد مثلاً جاخالي بدهيد و در نقطة كور حريف به او ضربه بزنيد، پس چرا راه سختتر را انتخاب مي كنيد؟ فقط كافي است آرام و مسلط باشيد كه البته اين تسلط و آرامش در اثر تمرين بهدست ميآيد. مشكلات زندگي نيز مثل همين حريفند؛ بايد نسبت به آنها آرام ومسلط بود و اين آرامش و تسلط در اثر تمرينات دروني و معنوي به دست ميآيد. وقتي كه انسان با تمرين و دعا با خداوند يكي شود و همه چيز را از او بداند، ديگر چيزي او را ناراحت نمي كند ولو مشكلات. حضرت علي(ع)ميفرمايد ناراحتي در هنگام مشكلات يك گناه بزرگ است. در واقع مشكلات را مثل همان حريفي ميبينند كه بايد به او احترام گذاشت و از او عبور كرد تا كاملتر شد. اين راه مبارزه واقعي است.
ميبينيد تمام زندگي، همانند كاراته، مبارزه است. اما رسيدن به ماهيت واقعي هنرهاي رزمي و رسيدن به خود مستلزم تلاش و تمرينات سخت بيروني و دروني است.