كرمانشاه در آينه
هفته نامه شهرمن / شماره 56 / 12 دي 1397
كرمانشاه در آينه
بخش اول
دکتر محمدعلي سلطاني
درآمد:
روز يکشنبه 21 مهرماه 1397 در موزه ملي ايران، بزرگداشت استاد مسعود گلزاري ايرانشناس نامدار با حضور جمعي از استادان و اهل قلم و پژوهشگران حوزه باستانشناسي و مسئولان سازمان ميراث فرهنگي کشور برگزار شد که گزارش مفصلش روز بعد در روزنامه ارجمند اطلاعات چاپ و منتشر شد. همزمان با اين مراسم، در شهر سنندج نمايشگاه بينالمللي کتاب برگزار بود که صاحب اين قلم به همراه عدهاي از دوستان، ميهمان بخش علمي بود و سعادت حضور در بزرگداشت ايشان را نداشت. دکتر مسعود گلزاري پير باستانشناسي کرمانشاهان و پيشکسوت بيهمال اين عرصه، حقي بزرگ بر حوزه کندوکاو باستانشناسي در دواير پيش و پس از اسلام در جغرافياي يادشده دارد و اگر همت مردانه و تحقيقات عالمانه اين پرچمدار توانا، دلسوز و نستوه نميبود، در آن وانفسا و تغييرات بعد از آن، چه بر يادگارهاي باستاني و تاريخي کرمانشاه ميآمد، خدا داند. امروز بر اساس آنچه در دو کتاب ارزشمند و گرانسنگ “کرمانشاهان باستان” و “کرمانشاهان ـ کردستان” (شامل بناها و آثار تاريخي اسدآباد، کنگاور، صحنه) که پاياننامه دکتري ايشان است و مجلد اوّل آن در سلسله انجمن آثار ملي چاپ و منتشر شده، بهسادگي ميتوان آشکار ساخت که بر آثار باستاني و تاريخي اين سو از اسدآباد تا خسروي چه آمده است! متأسفانه مجلدات بعدي منتشر نشده، اما در آنچه چاپ و منتشر گرديده است، بنيادي مرصوص براي کارهايي از اين دست گذاشتهاند. جايگاه فرازمند دکتر گلزاري در فرهنگ کُرد و کرمانشاهان چنان درخشان و جاويدان و انکارناشدني است که هرگز فراموش نخواهد شد. علاوه بر دانش و بينش پژوهشي، صفا و صداقت و زلالي و روشني انديشه ايشان در طي سالها خدمات علمي و فرهنگي و مديريت در بزرگترين مراکز آموزشي کرمانشاه تا دانشگاه تهران، از وي تنديسي يادگار در ذهن و زبان ميانسالان اين شهر بر جاي گذاشته است. وظيفه اهل قلم کرمانشاهان در اين بزرگداشت بيش از اينها بوده است. اين نوشتار را به يادکرد اين استاد ارجمند و جبران عدم حضور موجه در بزرگداشت به حضورشان تقديم و اهدا ميکنم، باشد که خدمات ماندگار و ارزشمند ايشان را به باستانشناسي و ميراث فرهنگي ديار کرمانشاهان، سپاسي گفته باشم، اگرچه اندک، برايشان عمري به درازاي آفتاب آرزو دارم.
چکيده
کتاب “اسناد تصويري شهرهاي ايران” (دوره قاجار) در سال 1378 چاپ و منتشر شد. اين کتاب کمنظير با همت دانشگاه شهيدبهشتي و پژوهشگاه سازمان ميراث فرهنگي به اهتمام هيأت مؤلفان استادان محمّد مهريار، شاميل فتحاللهيف، فرهاد فخاري تهراني، بهرام قديري و نظارت هيأت علمي و همکاري گروه مترجمان و چند مرکز پژوهشي و معاونتهاي آموزشي و پژوهشي از جمله: دانشگاه شهيد بهشتي، سازمان ميراث فرهنگي، کاخ موزه گلستان، دفتر فني آموزشي و پژوهشي دانشکده معماري و شهرسازي، مؤسسه جغرافيايي و کارتوگرافي سحاب در قطع رحلي سلطاني 40در30 چاپ و منتشر شد و مدتها فرصت حاشيهنگاري بر آن دست نداد. اين قلم ميتواند درباره آنچه مربوط به بخش کرمانشاه است، نکاتي را يادآور شود؛ بدون شک مطالب مربوط به ساير شهرها نيز نياز مبرم به بازبيني و مطالعه کندوکاوگران و پژوهندگان ذيصلاح دارد؛ زيرا اينگونه آثار ارزشمند اگرچه از مراکز علمي معتبري چون دانشگاه و پژوهشگاه توليد شوند، اما نيازمند بررسي کساني است که به طور اخص بر روي مناطق مختلف اين سرزمين لحظات عمر بيبازگشت را صرف کردهاند. اين آثار که به اراده استادان دانشمند و مشفق مراکز نامدار علمي و فرهنگي تهيه و تنظيم و تأليف شده است، اگر بدون بررسي مجدد اقليمشناسان به دست آيندگان برسد، اشتباهات جانشين درستي، و سقيم به جاي صحيح خواهد نشست و بنايي نابسامان فراروي اهل پژوهش و کندوکاو خواهد بود. شاهد ادعا پس از قريب دو دهه از نشر کتاب “اسناد تصويري” در سال 1396، کتاب “بافت تاريخي شهر کرمانشاه” (سازمان فضايي و عناصر شاخص معماري) تأليف دکتر حسن کريميان ـ دانشيار گروه باستانشناسي دانشگاه تهران ـ و حمزه قباديزاده (دانشجوي دکتري باستانشناسي، گرايش دوره تاريخي دانشگاه تهران)، چاپ و منتشر شد که عيناً بدون هيچ اصلاح و اظهار نظري، اغلاط کتاب اسناد تصويري شهرهاي ايران، در آن تکرار شده است. نگارنده در اينجا درصدد نقد و بررسي کتابهاي يادشده نيست؛ زيرا زمان آن را ندارد و در حوزه سازمان فضايي و عناصر شاخص معماري، صاحب سررشته و داراي اندوختهاي نيست. هرچند خارج از عنوان تخصصي يادشده، مواردي در کتاب براي نقد وجود دارد، اما طرح نقد به گونه ديگر و در جاي ديگر بايد. بر اين نکته تأکيد ضروري است که اين موارد سهوي، از شأن علمي و پژوهشي اين دو کتاب ارجمند نميکاهد، و چنان که از هر دو کتاب مستفيد بوده و بهرهها بردهام، و به مؤلفان هر دو کتاب خداقوّت و دست مريزاد ميگويم و چنان که آورده شد، اين نگاه است نه نقد.
نگاه
در کتاب “اسناد تصويري شهرهاي ايران دوره قاجار” در فهرست و شرح موجود نقشههاي شهرهاي ايراني (به ترتيب تاريخ نقشهها) آمده است: شهر کرمانشاه ـ تعداد قطعههاي ميکروفيلم:2 قطعه/ مقياس نقشه: يک دويم معادل يکصد ساژين (2/54 سانتيمتر، معادل 213/40 متر)؛ توسط واحد نقشهبرداران سروان پروسکورياکف و ستوان ئوگرانويچ، تحت نظر سرهنگ چريکف، سال تهيه نقشه 1850م، اندازه نقشه اصلي 101در70 (سانتيمتر)، صفحة 204ـ200 / (1378: 30).
در صفحه 200، تحت عنوان مشروح معادل 213/4 متر آمده است. آيا 4 صحيح است يا40، مشخص نيست! و در تشريح موقعيت کرمانشاه آمده است: “شهر کرمانشاه در سر راه اصلي پستي و کاروانرو و بين ترکيه و ايران واقع است…” (1378: 200) چنانچه اين توضيح از چريکف و نقشهبرداران است، در دوره چريکف که کشوري به نام ترکيه وجود نداشته، اگر عنوان “عثماني” در برگردان به “ترکيه” تبديل شده است، اين معادلسازي از يک مترجم دانشگاهي بعيد است؛ و نکته نهايي اين که شهر کرمانشاه در سر راه اصلي بغداد (عراق کنوني) واقع شده و در هيچ نقطه مرزي ارتباطي با ترکيه ندارد!
در ادامه آمده است: “شهر به شش محله تقسيم گشته است، به نامهاي زيرين: محله فيضآباد، محله توي شهر، محله علف خون، محله برزهدماغ، محله ملاعباسعلي، محله قرهباغي”. (1378: 200) در حالي که هسته اصلي شهر کرمانشاه از سه محله فيضآباد، چناني و برزهدماغ تشکيل شده است. ملاعباسعلي و قرهباغي که با عنوان “محله” از آنها ياد شده است، جزئي از “محله چناني” محسوب ميشوند؛ چنان که در کتاب دوم بهدرستي اشاره شده است (1396: 61). و محله توي شهر، مقصود همان ارگ حکومتي است که بايد آن را جزئي از فيضآباد دانست. عنوان “علف خون” اشتباه است که بارها نيز در کتاب دوم تکرار شده است (1396: 61، 62، 74 و…). هر چند در مواردي کتاب دوم همان علافخانه را آورده است، مقصود اين که “علف خون” هيچ ربط و اساسي به مکان مزبور ندارد. و اما “ميدان علافخانه”: تا پيش از انقلاب اسلامي، شغل اکثريت قريب به اتفاق دکانهايي که در چهار طرف آن ميدان وجود داشت، علافي (خريد گندم و جو و ميزانداري) و تهيه لبنيات بود و به همين سبب به “علافخانه” شهرت داشت و “علف خون” اشتباه نقشهبرداران روس است که به سبب عدم آشنايي با گويش مردم محل، در اطراف نقشههاي تاريخي و ارزشمند، شنيدههاي خود را اينگونه ثبت کردهاند و اين البته به کار بزرگشان خدشهاي وارد نميکند و وظيفه ماست که حداقل در تصحيح دستاوردهاي آنها، دقت و زحمتي به خود بدهيم.
در ادامه معرفي شهر کرمانشاه آمده است: “در شهر در حدود 7000 خانه موجود است که تعداد 70 خانه آن متعلق به يهوديان است، شهر تقريباً 40هزار نفر سکنه دارد که از جمله آنها کُردها و يهوديان هستند.” (1378: 200) كاوشگران روس آمار را در نهايت امانت و صداقت ثبت کردهاند. همميهنان يهودي قرنها در شهر کرمانشاه و قصبات و حتي روستاهاي کرمانشاه مونس و يار و غمخوار همشهريان مسلمان و مسيحي و اهل حق خود بودهاند و اکثر کارهاي عمده اقتصادي به دست ايشان انجام ميشد. در کرمانشاه دروازه پايين اصفهان (قديم جودي)، از دوره صفويه به “دروازه يهوديها” شهرت داشت و از “جودي”، يهودي مقصود بود. اين همميهنان غالبا در نزديک مسجد و مدرسه و حسينيه آيتالله شيخ عبدالجليل بزرگ سکونت داشتند؛ زيرا امنترين جاي شهر بود و هيچ نيرويي جرأت اسائه به بيت آن عالم رباني را نداشت. بعضي از خانههاي اشراف و رجال آنها نيز که در شهر کرمانشاه با معماري معروف بغدادي ساخته شده بود و در کنار اماکن همشهريان مسلمانشان قرار داشت، نشان از آن دارد که در نهايت امنيت و سلامت و اطمينان به زندگي و خدمات روزمره خود ميپرداختهاند. و اما چه شد که بعدها از اين شهر کوچيدند و امروز جز چند خانواري باقي نماندهاند که تعدادشان به 30 نفر هم نميرسد، و چرا اماکن معروفشان ناگهان به اماکن ديگري تبديل شد، شرحش ما را از اين “نگاه” دور ميدارد و بررسي آن را در “تاريخ اجتماعي کرمانشاه” آوردهام.
باري، اسامي دروازههاي شهر در کتاب “اسناد تصويري شهرهاي ايران” بدين ترتيب است:
1ـ دروازه عمر ميل، 2ـ دروازه فيضآباد، 3ـ دروازه پايين اصفهان (قديم جودي)، 4ـ دروازه بالا اصفهان (دوما)، 5 ـ دروازه قلعه حاجيکريم، 6ـ دروازه قلعه کياسرخ، 7ـ دروازه شاه نجف… (1378: 210). در معرفي کاروانسراها و عمارت و بناها نيز که اسامي معروفترين آنها را ثبت کردهاند، در رديف شماره 30، “دروازه نجف خان” را هم درج کردهاند که در نقشه در همسايگي “دروازه شاه نجف” قرار گرفته است و امروز آثاري از آنها وجود ندارد، و شگفت آنکه، جاي اين دروازه در نقشه، به جاي جنوب غربي کرمانشاه که راه عتبات است، در شرق نقشه واقع شده است!
نام درست دروازه عمرميل، “عُمرمل” است و تلفظ محلي و درست قلعه کياسرخ، “چياسرخ” يا “چغاسرخ” است. پس از شرح دروازهها، به معرفي بازارها پرداخته شده است و دو مورد از مهمترين آنها را نام ميبرد: “قيصريه چاريشي” و “شاه اليسجار چاريشي” (1378: 201) و ضبط و برگردان هر دو اشتباه است! در کتاب دوم هيچ اشارهاي به آن دو عنوان نشده و مورد چشمپوشي واقع گرديده است! و معلوم نيست که اين دو مورد که طبيعتاً بايد اسم خاص باشد، چيست و به چه معناست. تنها ميتوان گفت شايد “چاريشي” برداشتي از تلفظ “تاريکه” باشد که تا حدودي قريبالمخرج هستند؛ زيرا در کرمانشاه بازار عمده را “تاريکه بازار” ميگويند به معني بازار سرپوشيده.
پس از اين دو مورد، آمده است: “نُه مسجد در شهر وجود دارد که بهترين آنها از اين قرارند…” (1378: 201) و سپس هر نُه مسجد را نام ميبرد: 1ـ مسجد حميدالدوله (1378: 201). نگارنده در طي چهل سال کندوکاو منابع و مأخذ در حوزه کرمانشاهشناسي، به شخصي به نام “حميدالدوله” بر نخوردهام تا چه رسد به آنکه در کرمانشاه مسجدي ساخته باشد و تا سال 1850م/ 1266ق مسجد وي برپا و برقرار بوده باشد و امروز اثري از آن مسجد نمانده باشد! متأسفانه در کتاب دوم هم عيناً اين اشتباه بدون هيچ توضيحي تکرار شده است (1396: 62) و اين مسجد که با شماره (1) در نقشه نشان داده شده است، درست محل “مسجد عمادالدوله” است که در محدوده مُستَحدثات ارگ دولتي محمدعلي ميرزا دولتشاه واقع شده است و اين حدس صائب در مقدمه کتاب را که آمده است: “چنين به نظر ميرسد که نقشهها پس از معاهده گلستان و اشغال شهرهاي ايراني تهيه شده باشند، هرچند که نقشه شهر تبريز، قلعه پيرمحمدشاه و باروي قلعه خوي که به زبان فارسي نوشته شدهاند تاريخ معين ندارند، ولي از نوشته روسي نقشه تبريز در 1827م در ستاد کل يافت شده است (1378: 27) …
ادامه دارد