منوی دسته بندی
پایگاه‌اطلاع‌رسانی

ما را چه‌ مي‌شود؟

هفته نامه شهرمن / شماره 52 / 10 مهر 1397

سرمقاله شماره 52

اميرپويا قدسي – سردبير

APGhodsi 1اين چند ماهه‌‌ي اخير، بخصوص شهريور و مهر، مردم سخت ترين و نفس گيرترين شرايط اقتصادي اين سال‌ها را تجربه کردند. وضعيتي که هر روز و -اين اواخر هر ساعت- شاهد بالا رفتن قيمت تمام کالاها بوديم. گذشته از عملکرد ضعيف دولت و مسئولان اقتصادي، تحريم‌هاي ناعادلانه‌، فساد گسترده‌ي مالي و…، برخي از ما مردم، نقش بنزين آتشي را ايفا کرديم که دامنگير اقتصادمان شد. ريشه يابي و دليل بروز اين تورم افسار گسيخته، کار متخصصان است و پرداختن به آن در اين مجال نمي‌گنجد. اما طرح چند پرسش از خودمان و تفکر و تلاش براي يافتن پاسخ، ممکن است در شرايط سخت آينده راهگشا باشد :

1-چرا با آنکه مي دانستيم خريد ارز (آن هم با هر روش قانوني و غير قانوني و البته بيشترين مقدارممکن) باعث کمبود آن در بازار و کاهش بيشتر ارزش پول ملي مي‌شود؛ از زن خانه دار و کودک دانش آموز تا مهندس و پزشک براي خريد هجوم برديم؟ (چرا واکنش مردم ترکيه را در شرايط مشابه با رفتار خودمان مقايسه نکرديم؟)

2-چرا وقتي شرکت‌هاي خودرو ساز براي پيش فروش محصولات بي کيفيتشان آن هم با شرايطي عجيب، سودجويانه و گاهي توهين آميز فراخوان صادر نمودند و اعلام کردند تحويل خودروها شايد ماه‌ها (يا سال‌ها) به طول بيانجامد و مبلغ آن نيز به روز محاسبه خواهد شد، باز هم به سايت‌هاي فروش هجوم برديم و کمتر از چند ثانيه به اندازه‌ي فروش شرکت‌هاي بزرگ خودرو سازي جهان پول به جيبشان سرازير کرديم؟ (اين ما نبوديم که همين ديروز ـ پريروز براي مقابله با گراني خودرو کمپين نخريدن خودرو راه انداختيم؟!)

3-چرا به شايعات گوش داديم و به آن دامن زديم و به هر کسي رسيديم توصيه کرديم خانه‌اش را به سوپرمارکت تبديل و هر چه مي تواند بيشتر انبار کند؟ … باز هم هجوم برديم؛ از برنج و روغن و رب گوجه بگير تا دستمال کاغذي و پودر رخت شويي و صابون و … را به اندازه مصرف يک پادگان در خانه‌هايمان انبار کرديم. همه ديديم فروشگاه‌ها کم کم خالي مي‌شود ولي باز براي خريد و خريد و خريد حرص زديم؛ انگار قرار است ـ خداي ناکرده ـ قحطي دچارمان شود! اما نينديشيديم اگر باز هم به اين رويه ادامه دهيم خودمان براي خودمان قحطي خواهيم خريد. (مردم ژاپن را هم نديديم که در جريان زلزله و سونامي چند سال پيش با آنکه خطر قحطي واقعي تهديدشان مي‌کرد، هرگز کسي براي بدست آوردن غذايي بيشتر صف را به هم نزد و همه کنار مي رفتند تا اول به کودکان، زنان و افراد مسن غذا برسد.)

4-چرا وقتي ديديم قيمت ارز پايين مي آيد باز هم هجوم برديم؛ تا پاسي از شب به هر دري زديم تا همان ارزي که با خون دل و هزار گير و گرفت خريده بوديم با چند تومان بالاتر آبش کنيم؟…

***

ما را چه مي شود؟ چرا ديگر به هيچ چيز غير از منافع خودمان فکر نمي کنيم و کوچکترين اهميتي براي ديگران قائل نيستيم؟ چرا حتي از نزديکانمان هم غافل شده ايم؟

چرا ديگر کسي کاسه اي آش رشته‌ به خانه‌ي همسايه‌‌اي – که شايد کودکش بوي پيازداغ را حس کرده و دلش خواسته – نمي‌برد؟