منوی دسته بندی
پایگاه‌اطلاع‌رسانی

اداره‌ي هنر بايد در دست هنرمندان باشد نه نهادهاي دولتي

گفتگو با عبدالرضا تنهايي نوازنده و آهنگساز:

جولان موسيقي مصرفي حاصل کم کاري رسانه ملي است

 

 

شهرمن- فخرالدين دوست محمد

photo_۲۰۱۷-۱۲-۱۰_۱۱-۳۸-۱۹ استاد عبدالرضا تنهايي متولد 1353 در کرمانشاه، فعاليت هنري خود را از سال 1366 با نوازندگي ساز سنتور آغاز کرد و در اين راه از اساتيدي چون مرحوم بهروز يوسفي و مسعود خزعلي در کرمانشاه و در تهران از محضر اساتيد بزرگي چون استاد پرويز مشکاتيان، استاد فرامرز پايور، استاد پشنگ کامکار واستاد اردوان کامکار بهره گرفت.
از فعاليت هاي اين هنرمند مي توان به ساخت و تنظيم بيش از يک صد اثر موسيقايي براي صدا وسيماي مراکز مختلف و آلبوم هاي گوناگون، ساخت و تنظيم دو موسيقي فيلم در حوزه هنري کرمانشاه، ساخت و تنظيم آلبوم « دنگ بلبل» براي سازمان آموزش و پرورش و همچنين ساخت و تنظيم آلبوم « شعر و موسيقي» و ثبت آن در کتابخانه ي ملي ايران، اجراي کنسرت هاي متعدد در داخل و خارج از کشور اشاره کرد. او همچنين در جشنواره هاي فجر، دفاع مقدس، جشنواره موسيقي استانبول ترکيه، روسيه، آفريقاي جنوبي، دوبي و…موفق به کسب عنوان شده است.
عبدالرضا تنهايي هم اکنون عضو شوراي شعر و موسيقي صدا وسيماي استان کرمانشاه، عضو شوراي عالي شعر و موسيقي استان در اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان، کارشناس واحد موسيقي حوزه هنري و مدرس دانشگاه فرهنگ و هنر در رشته ي موسيقي مي باشد.

-از چه زماني احساس کرديد به موسيقي علاقه مند هستيد؟ براي شکوفا شدن استعداد و اين علاقه چه کسي مشوق شما بود؟
شوق فراگيري به طور ذاتي در هر انساني نهفته است و بنا به شرايط زمان و مکان فرصت بروز پيدا مي کند. آدمي همواره به دنبال راه ديگريست براي بيان احساس و زيبايي هاي خلقت و حالات دروني خود که مکالمات روزمره قادر به بيان آن نيست. اينجاست که هنر پا در مياني مي کند و هر شاخه از آن که موهبتي الهي است در تلاش است که اين حالات را در عالي ترين سطح ممکن به اجرا گذارد.
طبيعي است که من نيز از اين قاعده جدا نبوده ام و از کودکي به هنر و به خصوص موسيقي دلبسته بودم.
شرايط فراگيري اين هنر، در دهه ي شصت براي من ميسر شد و ناگفته نماند به خاطر جنگ تحميلي و شرايط خاص يکي از سخت ترين و بسته ترين دوران براي من بود. به هر حال با حمايت و کمک هاي پدرم و با تهيه ي يک دستگاه ساز سنتور وارد دنياي موسيقي شدم و اين اولين قدم جدي من در اين وادي بود.
– خانواده در بروز و ظهور علاقه ي شما چقدر تاثير گذار بودند؟
مرحوم پدرم به موسيقي سنتي علاقه مند بود و تمام آثار اساتيد موسيقي ايران را که از برنامه هاي گلها و برگ سبز و.. پخش مي شد را نگهداري و به هنگام پخش از راديو زمزمه و همراهي مي کرد.
پدرم علاقه ي زيادي به ساز ني داشت و به خوبي دستگاه هاي موسيقي ايراني را با آن اجرا مي کرد. اين مسائل باعث شد که گوش من هم با موسيقي آشنا شود. چون قبلاً به شکل عملي با شيوه سنتور زدن شخصي آشنا بودم و صداي او و حرکات دستش را ديده بودم و برايم جالب بود، يادم است که با دو عدد خودکار روي فرش و ميز به طور مرتب، حرکات مضراب را تقليد مي کردم.
اينجا بود که پدرم به علاقه ي بنده پي برد و از طريق آقاي يوسفي که هم مدرس سنتور و هم کارمند صداوسيما بود، با خريد يک سنتور مرا به عنوان شاگرد نزد ايشان فرستاد.
– چرا سنتور را به عنوان ساز تخصصي انتخاب کرديد؟ از ويژگي هاي اين ساز بگوييد؟
در طول اين 30 سال و اندي فعاليت موسيقي با نوازندگي اغلب سازها آشنا شده ام و در آثار ضبطي اکثر آنها را به کار برده ام. ولي ساز تخصصيم سنتور است و براي يادگيري تکنيک هاي اين ساز و همينطور مباني موسيقي به طور تخصصي محضر اساتيد بزرگي تلمذ کرده ام.
سنتور يکي از خوش صداترين و پرتکنيک ترين سازهاي ايراني است و انتخابش براي بنده شانس بزرگي بود.
توانايي اين ساز در موسيقي ايراني بر کسي پوشيده نيست و چه در تک نوازي و چه گروه نوازي جزء مهمترين سازهاست. البته محدوديت هايي هم دارد که امروز در ساخت مدل هاي حرفه اي آن با تعداد خرک بيشتر و جا گذاري فواصل کروماتيک اين نواقص رفع شده است.
سنتور به خاطر شباهت زيادش به ساز پيانو که البته مادر اين ساز محسوب مي شود« پيانو در قرن 16از روي نوعي سنتور انگليسي طراحي و ساخته شد.» به موسيقي غربي هم نزديک است و مي توان با سنتور کروماتيک آثار موسيقي غربي را هم در کنار ارکستر همراهي کرد، چنانکه در اروپاي شرقي- آمريکا و همينطور شرق آسيا به خوبي از اين ساز استفاده مي شود. ساز سنتور مهندسي ترين و نزديک ترين ساز ايراني به موسيقي جهاني است.
– اساتيد شما در فراگيري موسيقي چه کساني بوده اند؟
در کرمانشاه دوره مقدماتي سنتور را نزد مرحوم استاد بهروز يوسفي فرا گرفتم و دوسال در محضر استاد مسعود خزعلي رديف هاي سازي استاد ابوالحسن صبا را به پايان بردم.
در سال 1371 به تهران رفتم و در محضر استاد گرانقدر پشنگ کامکار شروع به فراگيري دوره ي عالي سنتور نوازي و رديف هاي ميرزا عبداله، قطعات ضربي، پيش درآمدها، چهار مضراب ها و ساير آثار مهم موسيقي ايراني نمودم. در اين زمينه از رهنمودهاي استاد عالي مقام پرويز مشکاتيان و استاد بي همتاي سنتور استاد فرامرز پايور بي بهره نبوده ام.
همچنين به منظور آشنايي با شيوه ي سنتور نوازي معاصر در سال 77، در محضر استاد اردوان کامکار شاگردي کردم. همزمان به تکميل دانش نظري موسيقي و آهنگسازي «هارموني- کنترپوان- فوگ- ارکستراسيون و….» نزد اساتيد بنام پرداختم و مطالعات زيادي در اين زمينه و همچنين کار با نرم افزارهاي کامپيوتري، ميکس و مستر در استوديو پرداختم. محصول اين آموزش ها و تلاش هاي شبانه روزي، پرورش و تعليم شاگردان زيادي است که هر کدام به نوبه ي خود جزء نوازندگان خوب کرمانشاه هستند.
– مي شود مختصري درمورد تفاوت هاي موسيقي شرق و غرب توضيح دهيد؟ چرا نسل جوان بيشتر به موسيقي غربي گرايش پيدا کرده است؟
اگر به موسيقي شرقي « آسيايي» دقت کرده باشيم متوجه مي شويم که موسيقي بطور کلي بخشي از عملکرد زندگي مردم است که حيات و زندگي در آن جريان دارد. موسيقي شرق و غرب تفاوت هاي ريشه اي دارند.
موسيقي غربي بر پايه گام دياتونيک و فواصل پرده و نيم پرده است، ولي هر گام موسيقي ايراني از 24 ربع پرده تشکيل مي شود. همچنين خاصيت درونگرايي بودن الحان موسيقي شرقي و خلاقيت در بداهه نوازي و حرکات ملودي از جمله تفاوت هاي موسيقي ما با غرب است.
نفوذ موسيقي غربي به ايران در دوران قاجار و در پي مدرن سازي قشون کشور توسط عباس ميرزا صورت گرفت که يکي از ملزومات آن، ايجاد دسته ي موسيقي نظامي به شيوه ي غربي بود.در دوران قاجار اين موسيقي اثر ناچيزي بر موسيقي ايراني از نظر ساختاري به جا گذاشت و بيشتر به عنوان موسيقي دوم در کنار موسيقي ايراني به حيات خود ادامه داد و در دوران پهلوي اين تأثير بيشتر شد و موجب به وجود آمدن نوعي فرهنگ شنيداري در موسيقي کشور شد.
اگر بخواهيم به دلايل تنزل ذائقه ي جوانان و علاقه ي آنان به موسيقي اصيل ايراني نسبت به دهه هاي گذشته اشاره نماييم به راحتي مي توان متوجه شد که متوليان و حتي خود هنرمندان نيز سهمي در اين گريزان کردن جوانان از فرهنگ ايراني دارند و مقصر هستند.
اين مسئله نياز به بررسي و کارشناسي دقيق تر و بيشتري است که مي توان به بخشي از آن از زبان بزرگان اشاره کرد؛ مانند: عدم شناخت غم و شادي حقيقي در ميان جوانان امروزي، عدم درک صحيح ادبيات و اشعار ايراني، عامل موفقيت موسيقي هاي سبک مغز، ورود ماهواره به خانه ها و مجذوب شدن جوانان به رنگ و لعاب موسيقي هاي نو، کمبود مؤسسات آموزش عالي هنر و موسيقي، کم کاري صدا وسيما به عنوان بزرگترين رسانه بخصوص سيما و…
-چگونه مي توان سليقه و ذائقه ي جوانان را به شنيدن موسيقي اصيل ايراني سوق داد؟
ايران کشوري است با اقوام و فرهنگ هاي مختلف که هر کدام داراي پيشينه ي عظيم موسيقايي هستند. هر خطه از خاک ايران از ديرباز موسيقي و نغمات گوش نوازي دارد که برگرفته از شيوه ي زندگي و فرهنگ مردمان آن ديار است. هر کدام از اين ملودي ها مي تواند دست مايه ي خلق بهترين آثار باشد. توجه به خرده فرهنگ ها در نهايت مي تواند درخت تنومند موسيقي ملي را نيز بارورتر کند. با رشد و توانايي ذائقه ي شنيداري مردم شاهد گرايش به سمت موسيقي ايراني و کلاسيک که داراي استحکام و بيان موسيقايي جدي است هستيم، مردم با توجه به اشباع شدن موسيقي هاي سبک مغزتر پي به مصرفي بودن آن برده اند.
اگر مي خواهيم شاهد رشد سريع تري باشيم بايد هنرمندان درجه يک و رسانه ها به ويژه تلويزيون، مشارکت بيشتري در شناساندن و معرفي شکوه و عظمت موسيقي ايراني به جامعه داشته باشند .مردم بايد ببينند و بشنوند هر آنچه درست و تأثير گذار است.
جاي خالي موسيقي علمي در کنسرت ها و رسانه ها عرصه را براي جولان آثار مصرفي باز مي کند و آرام آرام ذائقه ي شنيداري و ديداري مردم را به سمت موسيقي پرزرق و برق غربي هدايت مي کند.
-وضعيت آموزش موسيقي و جايگاه آن در استان را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
به جز اساتيد پيشکسوت که مايه سربلندي هنر موسيقي استان هستند و خيلي کم در امر آموزش حضور دارند، بار اصلي آموزش موسيقي در استان بر دوش آموزشگاه هاي آزاد هنري است. با آنکه اين مراکز بدون هدف و نظارت تخصصي در حال گسترش و رشد هستند، اما وضعيت صدور مجوز خيلي رضايت بخش نيست.
ولي همين آموزشگاه ها هستند که جاي خالي سيستم آموزشي را پر کرده اند و تا حدود زيادي در حفظ و حيات موسيقي استان تأثير داشته اند.
هر سال به تعداد علاقه مندان آموختن موسيقي افزوده مي شود و جاي خالي معلم و استاد کار بلد بيشتر احساس مي شود.
هم اکنون در آموزش برخي سازها اساتيد خوبي داريم که شاگردان زيادي هم پرورش داده اند و همچنين هستند کساني که بدون توانايي و دانش و تجربه ي کافي اقدام به آموزش مي کنند که خود نياز به آموزش دارند. اين افراد در حال آسيب زدن هستند.
خوشبختانه کرمانشاه از ديرباز تا هم اکنون در عرصه ي موسيقي شهره ي عام و خاص بوده و جوانان توانمندي را در دل خود پرورش داده که نياز به حمايت و توجه جدي دارند که مانع از مهاجرت آنها به مراکز ديگر شويم.
-حمايت و تشويق ارگان هاي فرهنگي و هنري براي رشد موسيقي استان را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
حمايت از هنر و به ويژه موسيقي علاوه بر سياست درست و خيرخواهانه در بخش کلان دولتي نياز مبرم به حمايت مالي دارد. هر چند تا حدودي بر روي کاغذ و سلسله مراتب اداري کار پيش مي رود اما گاهي افراد غير مسئول با حرکات سليقه اي و خودسرانه مشکل ساز مي شوند. مجوزهاي محدود صادر شده را ناديده مي گيرند و صدمات زيادي به پيکره ي هنر موسيقي مي زنند.
بودجه ي اختصاص داده شده دولت کفاف سرپا نگه داشتن هنر را ندارد و شايد بيش از همه اين خود هنرمندان هستند که با عشق و علاقه ي زياد بر روح هنر مي دمند و نمي گذارند از نفس بيفتد.
مي دانيم زير بناي توسعه ي هر کشور توجه به فرهنگ وهنر آن ملت است. هنر و اداره ي آن بايد در دست خود هنرمندان باشد و تشکل هاي صنفي قوي داشته باشند که به شکل مستقل و با دست باز عمل کنند. با ورود مستقيم نهادهاي دولتي در حوزه هنر، شاهد مشکلات زياد و از هم گسيختگي هنرمندان شده ايم. در صورتي که خود هنرمند، متعهد و هميشه و قبل از هر امري پاسبان شرف و ارزش هنريش مي باشد. موسيقي و شاخه هاي هنري ديگر مي توانند درآمدزا باشند، اگرموسيقي دان با فضاي بازتر و آزاد تري به توليد و عرضه هنرش بپردازد، يقيناً شاهد رشد و ترقي و تأثيرات آن در جامعه خواهيم بود. هنرمندان موسيقي در چهارچوب مشخص، بسته و محدود و با دست و پاي بسته، حتماً محدود و خفه خواهند شد؛ و در جاي خود، به جاي پيشرفت به آن صدمه مي زنند و تبعات منفي آن در دراز مدت دامنگير جامعه خواهد شد.
-براي علاقه مندان موسيقي چه توصيه اي داريد؟
ابتدا بايد به خودم و همکاران هنرمندم توصيه کنم که توجه به فرهنگ و موسيقي اصيل ايراني با پشتوانه ي غني ادبي سرلوحه ي کارمان باشد تا جوانان عزيزي که قدم در اين راه مي گذارند، الگوي خوبي براي شروع داشته باشند.
دنياي موسيقي آنقدر دامنه ي وسيعي پيدا کرده و سبک ها و تکنيک هايي که هر روز باب مي شود، جوانان را با چالشي روبه رو کرده است که کدام شيوه و سبک بهتر و به روز تر است.اگر موسيقي غربي در فرهنگ ما حضور چشم گير پيدا کرده است، به علت بي توجهي و بي مهري به موسيقي خودمان و کم کاري رسانه هاي داخلي در مقابل پرکاري و تبليغات آنهاست. بعضي از سبک هاي موسيقي، شنيدنش واقعاً قابل تحمل نيست. ولي وقتي روي صحنه با رنگ و لعاب و رقص نور اجرا مي گردد، جلب توجه مي کند و به نوعي مخاطب چشمي پيدا مي کند. اينجاست که اين تصور پيش مي آيد که موسيقي کلاسيک ايراني که محجوب و محزون در گوشه اي نشسته، ديگر دورانش سر آمده است پس جوانان خود را گرفتار شنيدن و يادگيري موسيقي مي کنند که نتيجه اي جز پوچي به دنبال ندارد.