ازدواج خطرناک است اگر…
شروع زندگي مشترک روزنهاي بر ارضاي نيازهاي زيستي، رواني و اجتماعي ميباشد. با اين حال، بنا به دلايل متعدد امروزه بسياري از ازدواجها به طلاق منجر ميشوند. انگيزههاي افراد براي تشکيل زندگي مشترک، متعدد است. بعضي از اين انگيزهها به دليل ناهمخواني با واقعيتهاي زندگي زناشويي محکوم به شکست ميشود. در ازدواج بايد انگيزه تشکيل خانواده از سوي دو طرف مشخص باشد و طرفين با آگاهي کامل پا به زندگي مشترک بگذارند در غير اينصورت با ناکامي مواجه خواهند شد. در اين مطلب سعي ما بر اين است تا به انگيزههايي که احتمالاً به شکست در زندگي مشترک (يعني طلاق) منجر ميشود، نظري بيافکنيم.
ازدواج به منزله پاسخي به سنتهاي خانواده:
ازدواج در بسياري از خانوادهها بهعنوان يک سنت محسوب ميشود. بهويژه، زمان ازدواج فرزندان در تعدادي از خانوادهها از قواعد خاصي تبعيت ميکند. مثلاً بعضي از والدين اعتقاد دارند که فرزندانشان در سنين پايين اقدام به تشکيل زندگي مشترک کنند. با توجه به مشکلات متعددي که در مسير يک زندگي مشترک وجود دارد، تبعيت از اين باورها مخاطراتي را براي فرزندان امروزي به دنبال خواهد داشت.
ازدواج به منظور فرار از تنهايي:
انسان موجودي اجتماعي است و در وجود او تعامل با ديگران در ارضاي نيازهاي انساني سهم شايستهاي دارد. به همين خاطر، بسياري از افرادي که بنا به دلايل متعدد، تنها زندگي ميکنند و يا در عين حال که با خانوادة خود زندگي ميکنند، احساس تنهايي مينمايند. گاهي براي کنار آمدن با اين خلاء احساسي، به فکر تشکيل زندگي مشترک ميافتند. به طور قطع ازدواج راهي بهسوي تعامل، تبادل احساسات، همدلي و همدردي محسوب ميشود و اين فرآيند به ايجاد رضايت در انسانها از زيستن باهم ميافزايد. اگر احساس تنهايي، ناشي از ضعف مهارتهاي اجتماعي فرد در تعامل با ديگران باشد و يا دلايل شخصيتي و ابتلاء فرد به اختلالات رواني سبب به وجود آمدن چنين حالتي در او شده باشد، در چنين شرايطي ازدواج راهحلّ مناسبي براي کنار آمدن با اين احساس نيست.
ازدواج بهمنظور جبران کمبودهاي شخصي:
گاهي افرادي که در شرايط سختي زندگي ميکنند و امکانات موجود نيازهاي ايشان را ارضا نميکند، براي جبران اين خلاء، اقدام به ازدواج ميکنند. مثلاً دختري که در يک خانوادة فقير زندگي ميکند، ممکن است پيشنهاد ازدواج با يک فرد ثروتمند را به راحتي قبول کند.
پذيرش انتظارات اجتماعي:
امروزه در رسانههاي گروهي جامعة ما، بهطور مستقيم و غيرمستقيم، تلاش براي ورود جوانها به زندگي مشترک ديده ميشود؛ براي مثال، ترويج ازدواجهاي دانشجويي. چنين روندي بدون در نظر گرفتن ملاحظات متعدد، گاهي به گرايش جوانها به ازدواج و درنهايت به دليل فراهم نبودن شرايط لازم براي ادامة زندگي مشترک، به جدايي زوجين منتهي ميشود.
رفع مشکل بيکاري:
در جامعة ما بنا به دلايل متعدد، از جمله شرايط استخدام در برخي از مشاغل، متأهل بودن متقاضي است. لذا گاهي اين شرايط موجب شکلگيري ازدواج در بين جوانها ميشود که در بعضياوقات به دليل تداوم بيکاري و عدم کسب شرايط مناسب، موجب جدايي زوجين ميگردد.
ازدواج بهعنوان وسيلهاي براي رسيدن به اهداف ديگر:
گاهي انگيزة اصلي در تشکيل زندگي مشترک، عشق به فرد مقابل و نياز روانشناختي به زيستن با فرد مقابل نيست؛ بلکه وي وسيلهاي براي رسيدن به اهداف ديگر ميشود. مثلاً خانمي که دوست دارد در خارج از کشور زندگي کند، ممکن است با پيشنهاد فردي براي ادامة زندگي مشترک در خارج با وي ازدواج کند ولي بعد از ورود به کشور خارجي، در مدت کوتاهي از شريک زندگياش جدا شود.
ازدواج به خاطر بالارفتن سن:
امروزه، بنا به دلايل متعدد، سنّ ازدواج در بين جوانها بالا رفته و اين مشکل بهويژه براي دختران جامعه به خاطر مسائل فرهنگي استرسهاي متعددي را به دنبال داشته است. لذا گاهي ازدواج به خاطر ترس از تنهايي، از دست دادن زيبايي، از دست دادن والدين، کاهش شور زندگي و … صورت ميگيرد. در چنين فضايي امکان سازگاري با مشکلات زندگي، ضعيف بوده و درنهايت ضريب ريسک اين ازدواجها بالا ميباشد.
ازدواج به خاطر نجات يک انسان:
گاهي انگيزة فرد براي ازدواج، نجات دادن شخص مقابل از تنهايي، فشارهاي زندگي، مشکلات اقتصادي و اجتماعي و دلايل ديگر است. مثلاً دختري که وابستگي شديد به پسري دارد، مسئوليت زندگي وي از جمله کار، مسکن و مسائل مالي را ميپذيرد. چنين انگيزههايي بعد از مدتي کوتاه رو به خاموشي ميرود و درنهايت زندگي مشترک را با بحران مواجه ميسازد.
ازدواج به خاطر فرار از مشکلات خانوادگي:
گاهي انگيزة افراد براي ازدواج، به دليل دوري آنها از محيط استرسزاي خانواده از جمله درگيري والدين، اعتياد والدين، سوءرفتار جسمي و جنسي، بيتوجهي، طرد و خشونت و موارد ديگر است. در چنين شرايطي افراد آمادگي روانشناختي لازم براي ارزيابي متقابل را نداشته و درنهايت احتمال آسيبزا بودن اين رابطه بالا ميباشد.
ازدواج به خاطر عشق:
گاهي دو نفر، چنان علاقهاي به يکديگر پيدا ميکنند که گمان ميبرند به راستي عاشق هم هستند. وقتي هيجان، با سرعت چشمگيري در روابط پيش برود، شناخت يکديگر به روال عادي و تدريجي خود پيش نميرود، زيرا وقت کافي براي اين امر وجود نداشته است. صراحت، صداقت و اعتمادي که لازمة يک رابطة محکم است احتياج به زمان دارد. يک آشنايي سريع، هر چقدر هم که هيجانآور باشد، تنها يک صميميت ظاهري بهبار ميآورد که به آساني با نزديکي و صميميت واقعي اشتباه ميشود، به همين دليل ازدواجهايي که در کوتاهمدت اتفاق ميافتند، مخاطراتي را به دنبال خواهند داشت.
ازدواج به خاطر فرار از يکنواختي زندگي:
گاهي افراد بدون آگاهي و آمادگي لازم وارد يک زندگي مشترک ميشوند و پس از مدتي احساس از دست دادن آزاديهاي فردي و يا احساس در دام افتادن ميکنند. ازدواجهايي که در آن انگيزه مزه کردن زندگي مشترک، بدون توجه به ساير مؤلفهها وجود دارد، اغلب مخاطراتي را به دنبال خواهدداشت.
ازدواج به دليل برداشت غلط از مفاهيم:
افراد در دوران نامزدي ممکن است به فاشسازي مسائل شخصي خود بپردازند که گاهي بيتوجهي به محتواي مطالب ابراز شده مشکلاتي را به دنبال دارد. مثلاً مردي به نامزدش ميگويد که اعتياد دارد؛ اما زن ميگويد چون با صداقت اين موضوع را گفته من همسر او ميشوم و بعد از ازدواج اين مسائل ايجاد مشکل خواهد کرد.
دوران کوتاه نامزدي:
دوران نامزدي، حداقل شرايطي را براي آگاهي زوجين از هم فراهم ميآورد. تعدادي از افراد در اين دوران متوجه تفاوتهاي بسياري بين خود و فرد مقابل ميشوند يا در اين دوران متوجه ناراحتي و يا مبتلا بودن فرد به يک اختلال رواني يا وابستگي او به مواد مخدر ميشوند. اما بهرغم وقوف به اين مسائل، بنا به دلايل فرهنگي از جمله اينکه به هم خوردن نامزدي را مساوي با بيآبرويي و از دست دادن حيثيت خود قلمداد ميکنند، تن به ازدواج ميدهند؛ چنين تجاربي در زندگي مشترک، بسيار بحرانزا بوده و احتمال جدايي زوجين قابل پيشبيني است.
تهيه وتنظيم:مرکز خدمات روانشناسي آرامش
معاونت اجتماعي پليس کرمانشاه