حماسههای گورانی
دکتر خلیل کهریزی – دانش آموخته دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه رازی کرمانشاه
. درآمد
حماسههای گورانی، که بیشتر با عنوان شاهنامه گورانی و گاه شاهنامه کردی و بهندرت شاهنامه لکی نامیده میشوند، دستهای از داستانهای حماسی و پهلوانی منظوم هستند که به زبان گورانی سروده شدهاند. این حماسهها را میتوان به دو دسته کلّی بخش کرد؛ دسته نخست ترجمههایی از بعضی داستانهای شاهنامه فردوسی و دسته دوم داستانهایی مستقل با شخصیتهایی ویژه هستند که برخی از آنها در متون حماسی فارسی نیز دیده میشود.
گرچه همه این داستانها و دستنویسهای پرشمارِ آنها گردآوری نشده، اما نمیتوان منکر اهمیت آنها در پژوهشهای ایرانی و مخصوصاً اسطورهشناسی ایرانی شد. این متون نخست از دیدگاه زبانی ارزشِ کندوکاو دارند؛ زیرا به دستهای از زبانهای ایرانی تعلق دارند که از شمالیترین نواحی باختری ایران تا غرب و بخشهایی از مرکز ایران گسترش یافته است و گویشها و لهجههای گوناگونی از آن در نقاط مختلف غربی رواج داشته و هماکنون نیز گویشور دارد. از دیگرسو، حماسههای گورانی اهمیت اسطورهشناحتی ویژهای دارند که میتواند در بررسی و شناخت اسطورههای ایرانی راهگشا باشد. شخصیتهای ناشناخته و رویدادها و بنمایههای اسطورهای کهن در بعضی حماسههای گورانی نشان از پیوند پنهان آنها با متون مکتوب ایرانی دارد؛ به شکلی که فهم و بررسی و تحلیل آنها میتواند در شناختِ دیگر متون ایرانی نیز یاریگر پژوهشگران این حوزه از مطالعات باشد.
. ماهیت حماسههای گورانی
متخصصان متنشناسی در اروپا با درنگ بر نسخههای خطّی آثار قرون وسطایی اروپا به این نتیجه رسیدند که اختلافِ بسیارِ نسخههای خطی متون اروپایی میتواند معلول نوعی خلاقیت گروهی باشد (ر.ک: امیدسالار، 1388: 39). به دیگرسخن، آنها با پدیدهای برخورد کردند که در آن یک متن در نسخههای گوناگونش دارای اختلافات بسیار و تفاوتها و روایاتِ گوناگون بود. ریشه این دسته از متون در فرهنگ شفاهی قرون وسطا بود که اساساً نویسنده مشخص و یگانهای نداشتند. این متون برعکس متون کتبی دارای نویسنده واحد و مشخّصی نبودند، بلکه در هر دوره مطالبی به آنها افزوده میشد و از همین روی، “هویت نویسنده یک اثر ادبی در شرایط فرهنگی و اجتماعی اروپای قرون وسطا مهم نیست؛ زیرا این آثار معمولاً نوعی پدیده گروهی محسوب میشوند و انتساب آنها به یک شخص واحد هم لازم نیست و هم در بسیاری از موارد ممکن نیست” (همان: 40). کارل براون پاسترناک برای این دسته از متون از اصطلاح “شبهکتبی” استفاده کرد (ر.ک: همو، 1396: 237).
پل زومتور در قرن بیستم مکتبی در تحلیل متن بنیان نهاد که ناظر به همین متون و ویژگیهای آنها بود. او “در بحث مبسوطی که درباره سنّتهای ادبی اروپای قرون وسطی دارد از پدیده مووانس نام میبرد و آن را پدیدهای توصیف میکند که در آن هر بار که از روی متنی نسخهبرداری میشود، عمل سرودن دوباره انجام میگیرد” (دیویدسن، 1378: 40). واژهای که زومتور برای بیان مقصود خود از آن استفاده کرد، یعنی مووانس (Mouvance)، به معنای “بیثباتی و گردندگی” است (ر.ک: امیدسالار، 1388: 38) و بیانگر این باور است که “گردندگی، تغییر و تحوّل مداوم در متن و نامعلوم بودن هویت نویسنده اصلی اینگونه آثار این تصوّر را که ادبیات قرون وسطای اروپایی یا متن واحد و یا نویسنده واحدی دارند، غیرممکن میکند” (همان: 41). متون شبهکتبی در دورههای مختلف یک قوم به صورتی شفاهی به نسلهای بعدی منتقل و در هر دوره بخشهایی به آنها افزوده شده است و سرانجام به قید کتابت درآمدهاند. در این دیدگاه “یک شعر سرایندهای خاص ندارد، بلکه مجموعهای از سرایندگان آن را سرودهاند. هر اجرایی خلق اثری جدید است و سراینده خویش را دارد” (لرد، 1960: 102 به نقل از دیویدسن، 1378: 36).
تصوری که بعضی اروپاییان درباره این دسته از متون دارند و تحمیل این تصور بر سنّت فرهنگی ایران و سرزمینهای اسلامی سوءتفاهمهایی ایجاد کرده است که به کجفهمیهای بزرگ و نظریات ناپذیرفتنی راه برده است. مثال آشکار این پدیده را میتوان در نظریات خانم دیویدسن درباره شاهنامه دید (ر.ک: دیویدسن، 1378: 78؛ همو، 1388: 27). به گمان ایشان “نسخهبدلهایی که در دستنویسهای شاهنامه میبینیم همه سندیت دارد و دنبال درست و غلط رفتن این نسخهبدلها درست نیست؛ زیرا هر کدام از این نسخهبدلها نمودار یک اجرای شفاهی داستان است و به خودی خود معقول است. بنابراین تلاش در تشخیص صحیح از سقیم و مناسب از نامناسب اصلاً بیمورد است” (امیدسالار، 1388: 32). در این دیدگاهِ ناپذیرفتنی که برآمده از ناآشنایی ژرف با سنّت فرهنگی ایران است، “ما نمیتوانیم با اطمینان مطلق نسخه اصلی شاهنامه را بازسازی کنیم؛ زیرا با وجود یک سنّت زنده نقالی، شاهنامه در هر اجرا در معرض بازسرایی است” (دیویدسن، 1378: 78). ناگفته پیداست که این دیدگاه درباره متنی مکتوب که سرایندهای یگانه و مشخّص دارد، به هیچ روی پذیرفتنی نیست. بلکه این شیوه فقط زمانی کاربرد دارد که سرایندگان متعدد و روایات گوناگون باشد. از همینروی، نخست باید مرزِ بین متون کتبی و شبهکتبی روشن شود و پس از آن به تصحیح آنها پرداخت؛ زیرا هیچ یک از این دو دسته متون را نمیتوان به روشی که دیگری تصحیح میشود، تصحیح کرد.
مهمترین ویژگی حماسههای گورانی وجهه شفاهی آنها و نامشخص بودن سرایندگانِ آنهاست؛ به دیگرسخن، “هیچ نشانی از شاعران رزمنامهها در نسخههای خطی وجود ندارد و اصل رزمنامهها ریشه در فرهنگ شفاهی بومی مردم دارد” (همزهای، 1393، ج 1: 115). گرچه برخی کوشیدهاند، شخصی به نام الماسخان کندولهای را سراینده بسیاری از متون حماسی گورانی معرفی کنند، امّا حقیقت آن است که این متون سراینده مشخّصی ندارند و “وجود ناهمانندیهای بسیار زبانی و ادبی نشان میدهد که سرایندگان گوناگونی تلاش در به نظم درآوردن آنها داشتهاند” (همانجا). از دیگرسو، پیرامونِ شخصیت الماسخان کندولهای را که سردار مخلوع نادرشاه افشار در جنگ با عثمانی و از اهالی روستای کندوله دانسته شده، هالهای از ابهام فراگرفته و نشانههای متعددی از اسطورهسازی درباره او میتوان دید. این در حالی است که اساساً برخی در وجودِ تاریخی چنین فردی شک کردهاند و تا به حال نیز کسی “سند یا دلیل درستی برای وجود اینچنین کسی در میان سرداران نادر در جنگ عثمانی به دست نداده است” (همان: 114).
بنابراین، بسیاری از شاهنامههای گورانی سراینده مشخص و واحدی ندارند و بر اساس تعدد روایات و تفاوتهای زبانی و ادبی آنها میتوان به تعدد سرایندگان رسید. این نکته را دستنویسهای متأخّرِ این متون نیز تأیید میکند. به دیگرسخن، رزمنامههای گورانی دستنویسهای کهنی ندارند، بلکه سن برخی از این دستنویسها به نیم قرن نیز نمیرسد. “چنین مینماید که این نسخهها همه از روی روایتهای شفاهی گوناگون برداشته شدهاند” (همان، ج3: 1034).
یکی از ویژگیهای متونِ کتبی تبدیلِ مسوّده آنها به بیاض است. “نخستین نسخه یک کتاب که خداوندِ آن آن را فراهم میآورد، نسخهای است نازیبا، احتمالاً بدخوان و حاوی خطخوردگیهای فراوان. این نسخه را، در اصطلاح نسخهشناسی، مُسَوَدّه (عربی:مُسَوَّدَه) میخوانند که در بیشتر موارد به دست مؤلّف نویسانیده میشده است” (مایل هروی، 1394: 35). این مسودهها را کاتب بازنویسی میکرد و پس از تأییدِ مؤلّف عمدتاً آنها را یا میسوزاندند، یا با آب غسل میدادند یا صحافان از آنها برای تهیه مقوا استفاده میکردند. در حالی که نسخههای بازمانده از متون شبهکتبی قاعدتاً چنین مراحلی را پشت سر ننهادهاند. درنگی بر نسخههای خطی بازمانده از حماسههای گورانی نشان میدهد که بعضی از آنها مسوّده هستند و به هیچروی دارای شرایطِ کتابتِ متون کتبی نیستند (برای دیدن نمونه ر.ک: شاهنامه لکی، 1384: 246، 247، 264). بر پایه آنچه گذشت، روایاتِ متعدد و متنوع از حماسههای گورانی، ناشناس بودنِ سرایندگان آنها و متأخّر بودنِ دستنویسهایشان نشان میدهد که این حماسهها در دورههای مختلف شکل گرفته و به دست سرایندگان گوناگونی سروده شدهاند و از همین روی میتوان آنها را در زمره متون شبهکتبی قرار داد.
. زبان حماسههای گورانی
در تقسیمبندی زبانهای ایرانی، آنها را به دو شاخه شرقی و غربی بخش کردهاند. شاخه غربی نیز به دو دسته شمالی و جنوبی تقسیم میشود. در دسته جنوبی از شاخه غربی زبانِ پهلوی ساسانی / پارسیگ قرار دارد که آن را “میتوان فرزند بلافصل زبان فارسی باستان مستعمل در کتیبههای هخامنشی دانست” (تفضلی، 1398: 135). در کنار این زبان، دسته شمالی از شاخه غربی قرار دارد. “در دسته شمال غربی در دوره میانه آثاری از زبانی بر جای مانده است که دنباله زبان کمشناختهشده مادهاست، یا بهتر بگوییم با آن ارتباط نزدیک دارد، و معمولاً آن را پارتی، در زبان فارسی باستان ParƟawa مینامند” (همانجا). زبان گورانی شاخهای از همین زبانِ کهن باید باشد که در نیمه غربی ایران از شمالیترین نقاط تا بخشهایی از نواحی غربی و مرکزی رواج داشته است و شواهدی از آن در آذربایجان، ری، همدان و دیگر نواحی غربی ایران به جای مانده و اکنون نیز جزایر زبانی بسیاری از آن در مناطق گوناگون غربی با نامهایی گوناگون دیده میشود.
حدود یک قرن پیش احمد کسروی (1379: 136) با ارائه شواهد و اسنادِ متعدد ثابت کرد شاخهای از این زبان، پیش از رواجِ ترکی در آذربایجان رواج داشته و آن را زبان کهن آذربایجان نامید. نظریه کسروی را شواهد و پژوهشهای متعددی که پس از او انجام شد، تأیید میکند. در همین پژوهشها مشخص شد که گویشهایی از همین زبان که شاخهای از آن در آذربایجان رواج داشته، در نواحی دیگری از ایران تا ری و اصفهان نیز گویشور داشته است (ر.ک: ریاحی، 1379: 35 به جلو). یکی از گویشهای این زبان در مناطق غربی، علاوه بر لکی، همان است که در مناطقی از کرمانشاه گورانی نامیده میشود.
در غرب ایران، در استان کرمانشاه، آثار هنری بسیاری به زبان گورانی سروده شده، به شکلی که میتوان گورانی را زبان ادبی کُردان به شمار آورد. مجموعه داستانهای پهلوانی و حماسی متعددی از این زبان در دست است که عمدتاً ریشه در فرهنگ شفاهی دارند و همانطور که گفتیم شاهنامه گورانی نامیده میشوند. آمیختگی و نزدیکی گورانی و لکی، به عنوان گویشهایی از زبانی واحد، چنان است که برخی از پژوهندگانِ این حوزه از مطالعات را به اشتباه انداخته و داستانهای حماسی گورانی را لکی پنداشتهاند؛ چنانکه حمید ایزدپناه داستانِ جنگ هماون را که یکی از حماسههای گورانی است، شاهنامه لکی نامیده (ر.ک: ایزدپناه، 1384) و فریبرز همزهای مجموعهای از این حماسهها را با نام رزمنامه منتشر کرده و آنها را به نظمِ گورانی ـ لکی دانسته است (ر.ک: همزهای، 1393، بخش دوم، ج1). از دیگرسو، ارتباط و همزیستی و نزدیکی گویشورانِ گورانی با کُردان، گروهی را به این پندار انداخته که این حماسهها را کُردی نیز بنامند و امروزه در نزد عموم، عمدتاً، شاهنامه کُردی نامیده میشوند. حال آنکه “به رغم همجواری گورانی و زازا با زبان کردی و به رغم احساس عمیق سخنگویان آنها در تعلق داشتن به کردی، نمیتوان این دو زبان را به زبان کردی منسوب دانست؛ چراکه تحولات خاص زبانِ کردی را متحمل نشدهاند” (بلو، 1387، ج2: 555). اکبری مفاخر (1396: 13) نیز اینچنین به درستی به این نکته اشاره کرده است: “گورانی زبان مستقلی است که با زبان کردی نسبتی ندارد و به نادرست کردی خوانده میشود. مینورسکی در مقالهای عالمانه زبان و ادبیات گورانی را معرفی کرده و محمد مکری به درستی بخشهایی از ادبیات آیینی اهل حق و بیژن و منیجه (روایت مناطق غربی ایران) را به زبان گورانی توصیف، معرفی و چاپ کرده است؛ امّا بسیاری از پژوهشگران آثار و شاعران زبان گورانی را زیر نامهای کردی، کردی گورانی، اورامی، لری، لکی، و گورانی ـ لکی معرفی کردهاند” (نیز ر.ک: بلو، 1387، ج2: 555)
مهمترین چاپهای حماسههای گورانی
هیچ مرجع علمی مشخص یا هیچ پژوهشگری نمیتواند به تقریب تعداد دستنویسهای حماسههای گورانی، یا حتی تعداد داستانهای حماسی گورانی را به دست دهد؛ زیرا تا کنون جستوجوی علمی و روشمندی برای یافتن این دستنویسها انجام نشده است. البته این مسأله معلولِ شفاهی بودن و کتابتِ عمدتاً متأخّر این متون نیز میتواند باشد. به دیگر سخن، تاکنون همه دستنویسهای پرشمار این حماسهها که بعضاً در روستاها و در شرایط نامناسبی نگهداری میشوند، گردآوری نشده و حتی بعضی از این داستانها به قید کتابت نیز درنیامدهاند. از همینروی، ثبت و ضبط و فراهم آوردن متنی قابل اعتماد از این حماسهها برنامهای بلندمدت و دقیق میطلبد که طی آن باید نخست تا جایی که ممکن است، همه دستنویسها گردآوری شوند و با ارزیابی و بررسی آنها به طبقهبندی و دستهبندی این حماسهها پرداخته شود.
با این حال، تا کنون چندین چاپ از این حماسهها منتشر شده که بعضی از آنها به چاپ تکداستانهایی از این حماسهها اختصاص یافتهاند. سالها پیش چاپهای غیرعلمی متفرقهای از بعضی داستانها منتشر شد که نمیتوان آنها را تصحیح و تنقیح علمی متن به شمار آورد. چاپهای جامعی نیز از بعضی از این داستانها در دهههای اخیر منتشر شده که چاپِ مرحوم ایرج بهرامی در دو مجلد و سه جلد با عنوان شاهنامه کردی شایسته یادآوری است. این مجموعه شامل داستانهای زیر است: جواهرپوش، بیژن و منیجه، هفتخان رستم، رستم و سهراب، رستم و صمصام شاهِ دیو، نادرنامه، جنگنامه شهزاده محمدعلی میرزا (ر.ک: گورانی، 1389). ناگفته پیداست که این مجموعه شامل حماسههای گوناگونی است و گردآورنده نیز کوشیده است بعضی از این داستانها را به سرایندگان مشخصی منتسب کند.
جامعترین چاپی که نگارنده این سطور از حماسههای گورانی دیده است، کتابی است با عنوان رزمنامه: اسطورههای کهن زاگرس که به کوشش فریبرز همزهای در سال 1393 منتشر شده است. این مجموعه که در چهار جلد طراحی شده است، شامل داستانهای زیر است: کنیزک یا جنگ هماون، رستم و زنون، جنگ عظیمشاه، رستم و سهراب، رستم و اسفندیار، بهمن و فرامرز، برزو و فولادوند، قهرماننامه، رستم و ببر بیان، جنگ کیکاوس با دیوان مازندران (ر.ک: همزهای، 1393). این مجموعه در واقع در سه بخش طراحی شده است: بخش اوّل مقدمهای است در یک جلد با عنوان خاستگاه فرهنگی ـ زبانی رزمنامه، بخش دوم داستانهای منظوم گورانی در دو جلد و بخش سوم برگردان فارسی داستانهاست.
در سالهای اخیر دو چاپ درخور از یک داستان مهم گورانی با عنوان جنگ هماون یا داستان کنیزک منتشر شده است که نشاندهنده روایاتِ گوناگونِ داستانهای حماسی گورانی است. نخست کتابی است با عنوان شاهنامه لکی به کوشش حمید ایزدپناه که علاوه بر دیباچه مصحِح و متن منظوم داستان شامل ترجمه فارسی داستان و آوانگاری بخشی از آن است (ر.ک: شاهنامه لکی، 1384: 8). مهمترین مشکل این چاپ که پیش از این نیز دیگران به آن اشاره کردهاند، عنوان “لکی” برای داستان هماون و اصرار و پافشاری مصحِح محترم بر این امر است.
روایت دیگری از همین متن با عنوان رزمنامه کنیزک به کوشش آرش اکبری مفاخر منتشر شده است، که علاوه بر آوانگاری و ترجمه داستان، دارای مقدمه، یادداشتها و فهرستهای مفیدی است (ر.ک: اکبری مفاخر، 1396) که این متن را از لحاظ روششناسی و ارائه گزارشهایی که یک مصحّح باید در اختیار خواننده بگذارد از همه چاپهایی که تا کنون به صورت جامع یا تکداستان منتشر شده، در جایگاه برتری مینهد. همزهای نیز در مجموعه رزمنامه روایتی دیگر از همین داستان را چاپ کرده است.
داستان کنیزک، بر پایه روایتی که همزهای چاپ کرده است، با خطبه و مقدمهای ده بیتی آغاز میشود که به گفته اکبری مفاخر (1395: 155) “مستقل از خطبه روایت پیشین و افزوده راوی است”. این خطبه با بیت زیر آغاز میشود:
یا رب هر تونی کس بیکسان
برس وه فریاد تمام بیکسان
(همزهای، 1393، بخش دوم، ج1: 11).
همین داستان بر پایه روایتی که ایزدپناه، با عنوان شاهنامه لکی، چاپ کرده است، با بیتِ زیر آغاز میشود:
شیران و بوران طایفهی دستان
راهی بین لوان پری سیستان
(شاهنامه لکی، 1384: 15).
این بیت، یازدهمین بیتِ داستان کنیزک (جنگ هماون) در چاپ همزهای است (ر.ک: همزهای، 1393، بخش دوم، ج1: 11).
روایتی که اکبری مفاخر از همین داستان چاپ کرده است، با بیتِ زیر آغاز میشود:
دو نهصد هزار جمآرا نه جم
انجم نابدید، نه غبار [و] تم
(اکبری مفاخر، 1395: 27).
این بیت در چاپ ایزدپناه، با اختلافی اندک در مصراع نخست، پنجاه و سومین بیت است (ر.ک: شاهنامه لکی، 1384: 17) و در چاپِ همزهای، با اختلافی اندک در مصراع دوم، بیتِ پنجاه و هشتم است (ر.ک: همزهای، 1393، بخش دوم، ج1: 14). علاوه بر این سه روایت که میزان اختلاف آنها در آغازِ منظومه، دیده شد، اکبری مفاخر (ر.ک: 1395: 155) یک روایت دیگر از همین داستان معرفی کرده است که آن نیز خطبهای هفت بیتی دارد.
. منابع
– اکبری مفاخر، آرش (1395). رزمنامه کنیزک (حماسهای به زبان گورانی و روایتی از یادگار زریران)، چاپ اوّل، تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.
– امیدسالار، محمود (1388). متون شرقی، شیوههای غربی (شاهنامه و ابعاد ایدئولوژیک شاهنامهشناسی در مغربزمین)، ضمیمه هفدهم فصلنامه آینه میراث، تهران: میراث مکتوب.
ـ امیدسالار، محمود (1396). بوطیقا و سیاست در شاهنامه، ترجمه فرهاد اصلانی و معصومه پورتقی، چاپ اوّل، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.
– بلو، جویس (1387). “گورانی و زازا”، راهنمای زبانهای ایرانی، رودیگر اشمیت (ویراستار)، ج 2، ترجمه زیر نظر حسن رضایی باغبیدی، چاپ دوم، تهران: ققنوس.
– تفضلی، احمد (1398). مقالات احمد تفضلی، گردآورنده: ژاله آموزگار، چاپ اوّل، تهران: توس.
– دیویدسن، الگا (1378). شاعر و پهلوان در شاهنامه، ترجمه فرهاد عطایی، چاپ اوّل، تهران: نشر تاریخ ایران.
ـ دیویدسن، الگا (1388). ادبیات تطبیقی و شعر کلاسیک فارسی (هفت مقاله درباره شاهنامه فردوسی)، ترجمه فرهاد عطایی، چاپ دوم، تهران: فرزان روز.
– ریاحی، محمدامین (1379). “ملاحظاتی درباره زبان کهن آذربایجان”، پایداری حماسی (مجموعه مقالات)، چاپ اوّل، تهران: مروارید، ص 35 ـ 56.
– شاهنامه لکی (1384). به اهتمام حمید ایزدپناه، چاپ اوّل، تهران: اساطیر.
– کسروی، احمد (1379). زبان پاک [و] آذری یا زبان باستان آذربایگان، به کوشش عزیزاله علیزاده، چاپ دوم، تهران: فردوس.
– گورانی، مصطفی بن محمود (1389). شاهنامه کردی، پیشگفتار، تصحیح، توضیح و واژهنامه: ایرج بهرامی، چاپ اوّل، تهران: آنا.
– مایل هروی، نجیب (1395). تاریخ نسخهپردازی و تصحیح انتقادی نسخههای خطی، چاپ اوّل، تهران: سوره مهر.
– همزهای، فریبرز (1393). رزمنامه: اسطورههای کهن زاگرس، چاپ اوّل، کرمانشاه: دانشگاه رازی.
——————-
1- Kh.kahrizi@gmail.com
این مقاله، علاوه بر پایگاه اطلاع رسانی شهرمن، در وبگاه تخصصی پارسیشناسی (دانشنامه برخطِ زبان فارسی) به نشانی Parsishenasi.ir/wiki در دسترس خواهد بود.