مهرِ استاد
دوهفته نامه شهرمن شماره 45 – 4 اردیبهشت 1397
مهرِ استاد
در آخرين روزهاي فروردين؛ استاد بزرگ و نامدار زبان پارسي، ايرانشناس و شاهنامهپژوه گرانمايهي ايرانزمين، استاد »دكتر ميرجلالالدين كزّازي« چكامهاي بسيار زيبا به خوانندگان نشريه هديه دادند با نام » بدرود با فروردين« . با سپاس فراوان از مهرِماندگارِ استاد، اين چكامهي نغز تقديم ميشود:
«بدرود با فروردين»
فَرْوَرين ماهِ فرودين بگذشت؛
دلنشانهاي دلنشين بگذشت.
از بهاران که جاودان ماناد!
آن نخستين مَهِ بِهين بگذشت.
آن بِهان را نگر که هان! سپريست؛
وآن بِهين را ببين که هين!بگذشت.
برترين در زمان به پايان شد؛
بهترين نيز در زمين بگذشت.
آن، بر انگشترينهي گيتي،
بس گرامي، گزين نگين بگذشت.
فرودينِ خجسته پايان يافت:
آن بِهين گاهِ بِهْ گزين بگذشت.
تا مگر سالِ ديگرش بينيم،
اين زمان، اي دريغ! بين بگذشت.
آمد اين مه، به شور و هنگامه؛
بي هياهوي و شور و شين بگذشت.
باد در شاخسار، دستانزن،
چنگ در چنگِ رامْتين بگذشت.
چشمِ نرگس که ديد در سنبل،
از خَمِ زلفِ چين به چين بگذشت.
مرغِ سرمست، چون نوا سر داد،
بر گل و وَرْد و ياسمين بگذشت.
فرودين، چون بتاخت بر ديْ مه،
گُردِ گردنکشِ تَگين بگذشت.
بهرِ در هم شکستِ دي، چو نشست
در نبردي دمان به زين، بگذشت.
از درخشنْ افکنانِ تندرْ خشم،
چون دلاور يلي بکين بگذشت.
ره چو هموار شد، بهاران را،
شاد و خشنود و شرمگين بگذشت.
فرودين ماهِ شور و شيداييست؛
آن مهِ شادي آفرين بگذشت.
دلکش و دلفزاي و دلافروز،
همچو دلدارِ نازنين، بگذشت.
فرودين ماهِ هورْدينان است؛
فرودين، ماهِ هورْدين، بگذشت.
فرودينگان که جشنِ فَرْوَهر است،
با فروغ و فري بَرين، بگذشت.
فرودين را، به آفرين، بستاي؛
فرودينگان بآفرين بگذشت.
فرودين مه چنان چو شد سپري،
ماهي از زندگي چنين بگذشت.
از کمانِ زمان، کنون پرتاب
تيرِ ديگر شد از کمين؛ بگذشت.
گوي، زَرْوان! به اندُهِ بدرود،
«فَروَرين ماهِ فرودين بگذشت.»
«ميرجلالالدين کزّازي»
کرج – 97/1/23
«واژه هاي دشوار»
انگشترينه: انگشتر.
بآفرين: ستودني.
تگين: پهلوان.
رامتين: آهنگساز بزرگ ايران در زمان ساسانيان.
شور و شين: هنگامه و آشوب.
فرودينگان: جشن بزرگداشت فروهرها.
فَروَرين: فرمند؛ فراسويي.
گاه: زمان.
وَرد: گل سرخ.
هورْدين: مهرپرست؛ ستاينده ي خورشيد.