پس از زلزله…
سرمقاله
پس از زلزله…
نگاهي به وضعيت مناطق زلزله زده غرب كرمانشاه و شرايط امداد رساني
حادثهي تلخ زلزلهي غرب ايران حديث سوگي است كه ساليان سال، هر از گاه، گوشه اي از وطن عزيزمان را داغدار و سياهپوش مي كند. ديگر همگان به ديدن چندبارهي تصاوير آوار خانهها، ضجّهي مادران داغديده، صورت خون آلود كودكان و فرياد مردان خميده از داغ همسر و فرزندان، عادت كردهاند. بوئين زهرا، طبس، منجيل، رودبار، بم، ورزقان، خراسان شمالي و … اينبار ازگله و سرپل ذهاب كرمانشاه.
ابعاد تخريبي اين چنين فاجعههايي بسيار عظيم و قابل تأمل است و در چند بخش اصلي نيازمند بررسي دقيق. اين كه چرا با علم به اين موضوع كه هيچ كجاي كشورمان از لرزش زمين و آسيبهاي آن در امان نيست باز هم نسبت به ساخت و ساز فني و استاندارد، بخصوص در شهرها و مراكز بزرگ جمعيتي آنقدر بي توجهايم؟ حتي در شهري چون سرپل ذهاب چندين آپارتمان نوساز اسكلت بتني و فلزي را مي توان ديد كه حتي كوچكترين مقاومتي در برابر نيروي زلزله از خود نشان ندادهاند و به طور كامل تخريب شده و جان تعداد زيادي هموطن بي گناه را در كسري از ثانيه گرفتهاند؛ در حاليكه آيين نامه ها و دستورالعملهاي ساختماني كشور صراحتاً تصريح نموده سازهها بايد در برابر شديدترين زلزلهها به اندازهاي مقاوم باشند كه فرو نريخته و به افراد امكان خارج شدن از محل را بدهند. علتيابي اين مسئله كاري تخصصي و خارج از حوصلهي اين گفتار است؛ تنها به صورت گذرا ميتوان از كاستيهايي مانند اشكال در اجرا و عدم رعايت نكات آيين نامهاي حين ساخت اين سازهها، استفاده از مصالح نامرغوب (به خصوص در اجزاي تشكيل دهندهي بتن اكثر اين ساختمانها)، عدم نظارت دقيق حين اجرا، عدم تخصص كافي استادكارها به خصوص جوشكارهاي ساختمان هاي اسكلت فلزي و … نام برد. به همين ترتيب وضعيت در روستاها به مراتب وخيمتر است. با وجود تجربهي تلخ زلزلهي بم و درك خطرات بسيار زياد خانههاي خشتي و گلي، باز هم شاهد مرگ تعداد زيادي از هموطنان روستايي در مناطق زلزله زده، به علت ريزش اين نوع ساختمانها بوديم؛ در صورتيكه به سازههاي آجري داراي كلاف كه معمولاً در طرحهاي هادي روستايي اجرا مي شوند، كمترين آسيب وارد شده است. سؤال اينجاست: چرا با وجود اين همه تجربه هاي دردناك گذشته باز هم بايد خانههاي خشتي و گلي وجود داشته باشد؟ آيا برنامهاي براي ساماندهي اين وضع در روستاها وجود ندارد؟ در حاليكه در مناطق زلزله زدهي غرب استان كرمانشاه به دفعات مي توان ديد ساختمانهايي كه حداقل استانداردها در آنها رعايت شده است كمترين آسيب را متحمل شدهاند.
از ديگر سو با مشاهده و بررسي روند امداد رساني ها و كاستي هاي موجود در ساعات و روزهاي ابتدايي فاجعه، مي توان پي برد هنوز نقشهي راه و روشي مدون براي مقابلهي فوري با بحران مطابق با يك برنامهي منظم وجود ندارد. آن هم با اين آمار بالاي حوادث گوناگون طبيعي در كشور. چرا پس از وقوع اين همه زلزلهي شديد در نقاط مختلف ايران و فاجعههاي پس از آن هيچ نهاد و سازمان متولياي به فكر تدوين يك نقشه و روش كاربردي از پيش تعيين و برنامه ريزي شده براي ساماندهي اوضاع و امداد رساني سريع در ساعات اوليه وقوع حوادث نيفتاده است؟ چرا پس از مرحلهي نجات آسيب ديدگان، در امداد رساني اوليه مانند توزيع مواد غذايي، لباس، وسايل گرمازا، اسكان موقت و… آن هم با اين حجم از كمكها؛ آنقدر بي برنامگي و ناهماهنگي وجود داشته است؟
و اما نكتهي ديگر اينكه وقوع اين چنين رخدادهاي تلخ، حس همدلي و نوع دوستي را بين هموطنان بيش از پيش تقويت مي كند. همه شاهد بوديم چه اندازه كمك در اين مدت از سراسر ايران عزيز، از دور افتاده ترين روستاهاي سيستان تا ابر شهر تهران به مناطق زلزله زده سرازير شد. اما سؤال اينجاست: آيا همهي اين كمك ها عادلانه و منظم بين زلزله زدگان توزيع شد؟ به جرأت مي توان گفت اگر اين حجم كالا مطابق با يك برنامهريزي جامع، از پيش تعيين شده و منظم بين آسيب ديدگان توزيع مي شد هيچكدام تا مدت ها به نيازهاي اوليهي زندگي محتاج نبودند.
علاوه بر اين هجوم ايرانيان فداكار و دلسوز براي كمك به هموطنان زلزله زدهشان، علاوه بر ايجاد صحنههايي ناب از همدلي، مهرباني و عشق، گاه موجب بروز برخي موارد ناخوشايند شد كه ناگزير به اشاره به برخي از آن هستيم: حجم عظيم خودروهاي شخصي به دفعات موجب شكل گيري ترافيك كيلومتري در جاده هاي منتهي به شهر سرپل ذهاب، مسيرهاي دشت ذهاب و روستاهاي تابعه تا شهرستان ثلاث باباجاني گرديد و در اين بين خودروهاي امدادي و آمبولانسها آژيركشان، بيصبرانه ساعتها منتظر بودند تا روزنهاي براي رساندن مصدومين به مراكز درماني بيابند. نميتوان تصور كرد اگر هليكوپترهاي ارتش و هلال احمر براي انتقال مجروحين نبودند چند نفر به آمار درگذشتگان اين فاجعه اضافه ميشد.
نحوهي توزيع اقلام اهدايي مردم توسط برخي خودروهاي شخصي نيز حديثي ناگوار بود كه نمونهاي از آن در فيلمي كوتاه توسط «شهرمن» تهيه و در كانال تلگرامي نشريه منتشر شد: فردي در قسمت بار كاميون كارتن هاي بيسكويت را يكي پس از ديگري باز مي كرد و بسته هاي بيسكويت را بر سر مردم مي ريخت و كارتن خالي آن را همچنين! در جايي ديگر نيز سرنشينان كاميوني با آرم يكي از توليد كنندگان مشهور محصولات لبني، به همان شيوه بين مردم زلزله زده ماست و شير توزيع ميكردند. در اين بين كارتن سنگيني به آسمان فرستاده ميشود كه با فرود آن روي شانه هاي ظريف پسر بچهاي او را نقش بر زمين ميكند و اشك را دوباره به چشمان مادر و مردم پيرامونش مي آورد…
در آخر از آنچه ديده و شنيده شد بايد درس گرفت. بايد دقيق نگريست و اشتباهات را در هر زمينهاي شناسايي كرد. بايد سعي نمود حتي اگر شده گوشهاي از اين ايرادات را شناسايي و بازنگري و براي جلوگيري از بروز مجدد در حوادث آينده آن را اصلاح، مدون و قانونمند كرد؛ تا شايد بتوان در شرايط بحراني بهتر از چيزي كه ديديم عمل نمود.