نمادی مانا در یاد
شهرمن / شماره 50 / 09 مرداد 1397
نامه ای از دکترمیرجلال الدین کزازی به انتها قبادی
نمادی مانا در یاد
زماني كوتاه پس از اينكه يكي از بزرگ زنان كرمانشاه، كتاب «انتها، ملكه رنجها» را به استاد كزّازي هديه ميكند؛ نامهاي توسط استاد براي «انتها» ارسال ميشود كه به زيبايي و رسايي، بيانگر احساسشان است. با كسب اجازه از استاد، اين نامه را، كه نگارش زيبا و نغز آن همانند ديگر نوشتههايشان يكتا و بيهمتاست، به خوانندگان انديشمند «شهرمن» تقديم ميکنيم.
دوشيزهي گرامي پاکيزه خوي، انتها قبادي! رنجنامه ات را خواندم؛ رنجنامه اي اندوهزاي و جانگزاي که مگر گنجنامه نيست: گنجنامه اي شورانگيز و شگفتي آميز و جان افزاي. اين رنجنامه گزارش گنج توست: گنجي که به پايمردي رنج و درد، گِرد آمده است و فراهم آورده شده است. گنجي که اگر باريک و خرده سنج آن را بنگريم و بررسيم، گرامي ترين و گران بهاترين گنج است، در اين سراي سپنج. گنجي که شايد تنها شيرزني کُرد، مرد افکني، شيراَوْژني گُرد به نام انتها، مي تواندش اندوخت و انباشت؛ مي تواندش نهاد و داشت. گنجي که تنها گنجوري بشگون و همايون و بشکوه، پايدار و پاي برجاي و نستوه چون کوه: کوه بلند و سپند و ورجاوند بيستون، بدان دست مي تواند يافت. رنج، اگر آيينهي دل را از گرد و زنگار بزدايد و روان رنجبر را از خارهاي خيرگي و تارهاي تيرگي برهاند و بپيرايد و دري از گلشني و روشني بر روي اوي برگشايد، در چشم هوشيارِ دل بيدارِ خرده سنج، گنج است؛ ليک، در برابر، اگر گنج روانفرساي باشد نه روانپرور؛ اگر دلگداز باشد و آزارنده و از آسايش و آرامش بازدارنده نه دلنواز و گرهگشاي و کارساز، مگر رنج: رنج گران گزايندهي دردآهنج، نمي تواند بود. آري! رنج گنج است، اگر آدمي را آزموني باشد هماره همايون و به يکبارگي و بي چند و چون، فرارون؛ آزموني که توانِش هاي خفته و فرونهفته و دربند مانده را، در نهان و نهاد رنجبر، بشکفاند و به کردار در آورد و به رَهانِش برساند.
اي انتهاي قبادي که همواره بر سرِ گنج بادي! رنج، تو را گنج بوده است و رنجوري توست که تو را به گنجوري رسانيده است و راه نموده است. رنجي که شکيب و پايداري و ايستادگي تو را، در برابر دشواري ها و ناکامگاري هاي پي در پي و پرشمار، از ساليان کودکي تا کنون، صدها بار آزموده است. رنج تو به گنج انجاميد؛ زيرا تو را، اي دختر نيک اختر کُرد! رنج نفرسود و نپژمرد؛ تو را از پاي در نياورد و پست نکرد؛ بر برنايي و برومنديت در افزود و بيشت فرابرد. رنج، تو را، گنج گرديد؛ زيرا توانستي، سربلند و پيروزمند، از بوتهي آزمونهاي دشوار بسيار، بيرون آيي و برخوردار از نيرويي ناب و نهادين و تاب و شکيبي پولادين، بر همگنان فراز و فزون آيي.
اي سيران قبادي که از اندوه، شادي آفريدي و از ويراني، آبادي و از گرفتاري، آزادي! تو نمونه اي برترين و گوهريني و نمادي بَرين، کسي را که در رنج و شکنج است؛ اما، خام انديش و دلپريش، نمي داند که رنج گنج مي تواند بود و زيان و تاواني که اگر از آن، درست و راست بهره بتوانند برد، به يکبارگي، بار و بهر و سود.
سيرانا، نِيرِ نيرانا! گنجوريت فرخنده باد و دل و جانت، همواره شاد و آباد!
ميرجلال الدين کزّازي
1397/5/1
واژه هاي دشوار متن:
بادي: باشي.
درد آهنج: گرايان و منتهي به درد.
رهانش: رهانيدن.
سپنج: ناپايدار؛ موقتي.
سپند: مقدّس.
شکنج: رنج و درد گران.
فرارون: بسيار خجسته.
گوهرين: ذاتي.
نِير نِيرانا: اي نرِ نران: اي برترين در مردي.
ورجاوند: ارجمند؛ اعجازآميز.