منوی دسته بندی
پایگاه‌اطلاع‌رسانی

مرز‌ بين‌ متن ‌و ‌شعر

پيمان سليماني

photo5913450693170146434اول اين که بر خلاف آنچه گفته اند که شعر تعريف خاصي ندارد بنده معتقدم تعريف دارد و هر طيفي براساس تخصص و رويکردهاي خود آن را شرح داده اند مثلاً دکتر شفيعي کدکني يک تعريف دارد از شعر، و شمس تعريف ديگري دارد. شفيعي با ديدي آکادميک تر و کامل‌تر شعر را تعريف مي کند و شمس با نگاهي که بر گرفته از چهار عنصر انديشه، وزن، قافيه و زبان است. اما واضح است تعريف شعر بر اساس عناصر سازنده آن بايد باشد. رضا براهني در کتاب طلا در مس شعر را اينگونه تعريف کرده : »يک واقعه ناگهاني ! که از سکوت بيرون مي آيد و به سکوت خويش برمي گردد. شعر زاييده‌ي بروز حالات ذهني است. شعر فشرده ترين ساخت کلامي است. شعر جاوداني نمودن استنباط احساس انسان است…«

اين تعريف براهني بود و مشخص مي کند او تعريف ديگري دارد اما آنچه در ابتدا شعر را از نثر جدا مي کند همان بيان شاعرانه است بيان شاعرانه همان بهره گرفتن از ظرفيت زبان است بر اساس نيازي که شاعر احساس مي کند.

مثلا براي مرگ : مردن – فوت کردن – تنها گذاشتن- رحلت-  درگذشتن- سقط شدن- با تپانچه کشته شدن و… اگر نگاه کنيد همه‌ي اين‌ها از يک معناي واحد به اسم مرگ خبر مي‌دهند ولي بار عاطفي و تأثيرگذاري يکساني دارند.

در تفاوت دوم شعر و نثر بايد گفت شعر تابع قوانين مشخص است که مي توان از آن عبور کرد. در نثر تنها هدف انتقال پيام به مخاطب است اما در شعر تاثير و لذت هنري حرف اصلي است در شعر شاعر مکلف است از  قوانيني تبعيت کند . اما اگر بخواهيم عناصر شعر را نام ببريم بايد عرض کنم اين عناصر نيز از گذشته تا امروز متفاوت بوده؛ عاطفه، خيال، زبان، موسيقي، ساختار و فرم، انديشه و … عناصر اصلي شعر هستند که البته انديشه در تعريف برخي از اساتيد نيست و در برخي ديگر مهم بوده و هست . البته در تعريف اختصاصي‌تر شعر پديده‌ي زباني است. بنده نمي خواهم از نظر فرماليست هاي روسي دفاع يک طرفه کنم اما آنچه در تعاريف مختلف شعر امروز بخصوص موسيقي شعر کدکني آمده شعر را اتفاق در زبان مي دانند. اتفاق در زبان همان فرم و شکل اثر را متأثر از خود شکل مي دهد. توجه به محورهاي معنايي و زباني و هم نشيني و با رفتار افقي و عمودي امروز تعريف جديدي از شعر را عرضه مي کند که نمي توان شعر را جداي هنرهاي ديگر ( نمايش، سينما، رمان، نقاشي و…) تصور کرد. به بيان ساده تر بگويم فرم مانند وسيله نقليه است. فرم کاري مي کند تا فاصله‌ي مخاطب و خالق با دريافتي هنري و… هرچند سطحي کمتر شود. پس هر اثري فراخور برون ساخت و محتوا بايد فرم مختص به خود را داشته باشد.

امروز به نشانه گذاري ها در شعر رسيده اند. نشانه گذاري که با رمزگشايي هاي دال و مدلولي به يک معناي واحد براي رسيدن مخاطب به دريافتي صحيح عمل مي کنند.

در مورد انديشه بايد گفت برخي از نظريه پردازها آنچنان وقعي به اين عنصر مهم نمي‌گذارند که البته اين گروه جايگاه عاطفه و تخيل را مهم‌تر مي دانند. اما آنچه مشخص است اين نوعي اشتباه به خاطر دريافت غلط از شعر بزرگاني مانند سعدي و حافظ بوده است و اتفاقاً کمتر شعري از بزرگان را مي توانيم ببينيم که کمترين انديشه وارگي را نداشته باشد.

پس اگر شعري ترجمه شود آنچه بيشتر خواهد ماند انديشه‌ي شعر است که قابل انتقال بوده و هست.