منوی دسته بندی
پایگاه‌اطلاع‌رسانی

يادداشتي ‌بر ‌فيلم ‌شانس‌ کور

هفته نامه شهرمن / شماره 51 / 20 شهریور1397

raw-7

يادداشتي ‌بر ‌فيلم ‌شانس‌ کور

هوشنگ حسینی

‌شانس‌ کور

نويسنده و کارگردان : کريستف کيشلوفسکي

سال ساخت : 1987

فيلم در مورد يک جوان دانشجوي رشته پزشکي است که براي ديدن پدرش مي‌خواهد به ورشو برود و با توجه به رسيدن يا نرسيدنش به قطار سه روايت شکل مي گيرد.

فيلم با فرياد ويتک شروع مي شود سپس صحنه تشريح در بيمارستان؛ ويتک دانشجوي رشته پزشکي است که به  اصرار پدر به اين رشته آمده است. در همان اوايل فيلم پدر که در اهتزار به سر مي برد تلفني به او مي گويد ” هرکاري را که دوست داري انجام بده ” و او براي ديدن پدر مي خواهد به ورشو برود و در ايستگاه قطار سه نوع اتفاق برايش توسط فيلمساز رقم مي خورد… در طول فيلم صحنه اي را چند بار مشاهده مي کنيم که بعداً متوجه مي شويم لحظه تولد ويتک بوده که هنگام زايمان، مادرش مي ميرد. او در کودکي از دوستانش جدا شده و بنا بر تحميل پدر در رشته پزشکي مشغول تحصيل مي شود. پدر در آستانه مرگش به ويتک زنگ مي زند و مي گويد که “هر کاري راraw-8 که دوست داري انجام بده”. انگار قرار هست با مرگ پدر از سيطره قدرت او خارج شود. ويتک به قصد  ديدن پدر به ايستگاه قطار مي رود تا راهي ورشو شود؛ اين سکانس سه بار تکرار مي شود و  با توجه به رسيدن يا نرسيدنش به قطار سه روايت شکل مي گيرد… بار اول به قطار مي رسد و با يک کمونيست آشنا مي شود و وارد باند کمونيستي آنها مي شود و تبديل به يک عضو فعال مي شود اما در نهايت فرجام خوبي برايش رقم نمي خورد… در روايت دوم او به قطار نمي رسد و توسط پليس دستگير مي شود، در اين پارت او با فردي مخالف حکومت آشنا مي شود و باز هم پاياني نا خوش آيند را براي ويتک ايجاد مي کند. اما در داستان سوم او به قطار نمي رسد و همکلاسي اش را ميبيند و اين  ديدار منجر به ازدواج مي شود و در نهايت اين داستان نيز پايان خوشي ندارد و ويتک در هواپيما که قرار است براي ماموريتي به ورشو برود دچار سانحه هوايي شده و فرياد اول فيلم در واقع همين  فرياديست که هنگام مرگ در هواپيما مي کشد. اما در هر سه داستان آنچه به غايت مد نظر فيلمساز (کريستف کيشلوفسکي) بوده شانس کوريست که شخصيت اصلي(ويتک) مقهور آن است. در هر سه داستان فرجام چيزي نيست که شخصيت فيلم خواهانش باشد و به طور کلي مي توان چنين استنباط کرد که فيلمساز مي خواهد بگويد انسان در چنبره اين نيروي کور قرار دارد و هيچ گريزي از اين نهايت تراژيک براي انسان وجود ندارد.